جریان اصلاحات مالی، به شیوههائی سعی میکند استحکام نظام بانکی را برقرار نموده و اقداماتی از قبیل تجدید ساختار بانکهای دولتی زیان ده، تقویت مقررات و نظامهای دور اندیشانه نظارتی را صورت دهد.
در کشورهای در حال توسعه، آزاد سازی مالی ممکن است نتواند منابع لازم را به همراه آورد اگر ابتکار در بازارهای مالی کم باشد و انحصار چند قطبی، رقابت را محدود سازد، نرخهای بهره حقیقی، پسانداز را لزوماً افزایش نمیدهندو نظام مالی را بدتر میکند. آزادسازی بازارهای مالی در این شرایط میتواند حتی باعث بحران مالی شود، مگر این که قبل از آن، اصلاحات لازم انجام شود و شرایط ثبات متغیرهای اقتصاد کلان فراهم آید.
شکست بازار[۸]، به دلیل کامل نبودن اطلاعات، به ویژه در مناطق غیر شهری ممکن است مانع این گردد که با آزاد سازی مالی، تخصیص منابع بهینه شود. در کوتاه مدت، آزاد سازی مالی حتی ممکن است کارائی واسطهگری بانکی را پائین آورد. چرا که فقدان اطلاعات در مورد شرکتها، سودآوری آن ها و غیره باعث میشود بانکها فقط بر اساس وثیقه وام بپردازند.در اکثر کشورهای در حال توسعه و از جمله ایران، سیاستهای قبل از اصلاحات، شامل موارد مشابهی است: کنترل نرخهای بهره، طیف وسیعی از تسهیلات تکلیفی، اعتبارات ویژه برای افزایش حجم وام به بخشهای دارای اولویت مانند کشاورزی،ع ان هم با نرخهای بهره ترجیحی و از همه مهمتر، وجود بانکهای با مالکیت دولت. در کشورهایی همچون لائوس، ماداگاسکار و تانزانیا، نهادهای مالی دولتی، بخش رسمی بازارهای مالی را به طور انحصاری در اختیار داشتند. بانکهای خصوصی همچون بانکهای دولتی، بر اساس دستور اداری اعتبارات را توزیع میکردند و بانکداری اساساً نوعی تامین مالی شبه دولتی بنگاههای اقتصادی دولتی بود و به هیچوجه واسطهگری واقعی مالی نبود.
در این کشورها همچون ایران، از بانکهای دولتی انتظار میرفت که مجموعهای از اهداف غیر تجاری را دنبال کنند. مثلا به بنگاههای اقتصادی دولتی یا کشاورزان کوچک وام دهند. در بنگلادش، نپال و اوگاندا بانکهای دولتی برنامه های عمده توسعه در مناطق روستایی را دنبال میکردند و طبق دستورالعمل دولت عمل میکردند.
باشروع اصلاحات اقتصادی، عناصر اصلی آن در همه کشورها کم و بیش از یک جنس بودند: آزادسازی نرخهای بهره و رها کردن توزیع بخش اعتبارات. عناصری که ایران امروز هنوز گرفتار هر دوی آن ها است. به علاوه، همه کشورهای در ح ال توسعه برای ورود بخش خصوصی به فعالیتهای بانکی و سایر نهادهای مالی مجوز صادر کردند .
مثلا در تانزانیا، لائوس، ماداگاسکار و مالاوی اصلاحات لازم برای ورود بخش خصوصی به عرصه مالی به عمل آمد. البته در لائوس، بانکهای خصوصی به فعالیت در پایتخت محدود شدند و در دهه ۱۹۸۰، نپال، بنگلادش، اوگاندا و زامبیا به بخش خصوصی اجازه دادند که قبل از آغاز برنامه اصلاحی دولت، به تأسيس بانکهای خصوصی اقدام کنند.
در همه کشورهای در ح ال توسعه، مقررات بانکداری جدید وضع شد تا جنبه احتیاطی بیشتر رعایت شود و ظرفیتهای نظارتی بانک مرکزی افزایش یابد. در همه کشورها، برای رفع گرفتاریهای مالی بانکهای دولتی،اقداماتی به عمل آمده است. سرمایه آن ها افزایش یافته و مدیریت عملیات این بانکها دگرگون شده است. ایجاد ثبات مالی، شامل افزایش نرخهای بهره کنترل شده رسمی بود تا نرخهای بهره حقیقی، مثبت یا کمتر منفی باشد.
همان گونه که ذکر شد، یکی از مهمترین اهداف اصلاحات مالی عبارت است از بهبود عمق مالی و بنابرین، افزایش منابع در دسترس واسطهگری مالی. مجرای اصلی تعمیق مالی، اصلاح نرخ بهره (افزایش نرخهای کنترل شده یا آزاد سازی نرخهای بهره) است که هدف آن، افزایش نرخ واقعی سپردهها با ایجاد انگیزه در سپرده گذاران است.
تاثیر اصلاحات بخش مالی بر تعمیق مالی که به نسبت سپردههای بانکی و M2 به تولید ناخالص داخلی اندازهگیری میشود، در کشورهای مختلف در حال توسعه، متفاوت بوده است. مثلا در کشورهای آسیایی پیگیر اصلاحات مالی، یعنی نپال و بنگلادش، سپردههای بانکی تا حدود ۸درصد تولید ناخالص داخلی، بین سالهای ۱۹۸۵تا ۱۹۹۵ بهبود یافت. در لائوس این نسبت در سالهای ۱۹۹۰تا۱۹۹۵ حدود ۷درصد بود. بر عکس در تانزانیا عمق مالی بدتر شد و در اوگاندا، درنهایت در دهه ۱۹۹۰ اندکی بهبود یافت. در سه کشور اسیایی یاد شده، عملکرد بهبود ارتقای عمق مالی در عین حال میتواند حاصل ثبات متغیرهای اقتصاد کلان در این کشورها باشد. نرخهای تورم در این سه کشور، به طور نسبی مناسبتر بود. درحالی که در دو کشور آفریقایی ذکر شده، این نرخها بسیار بالاتر بود، طوری که نرخهای سود سپرده در سطوح واقعی مثبت حفظ شو. آزادسازی مالی به دنبال بسط رقابت در بازارهای بانکی از دو طریق است: ورود بانکهای خصوصی برای به مبارزه طلبیدن موقعیت انحصاری چند قطبی بانکهای جا افتاده دولتی و برداشتن محدودیتهای اداری از قبیل کنترل نرخ بهره. در همه کشورهای کمتر توسعهیافته، اصلاحات باعث ورود بانکداری خصوصی به جرگه بانکهای فعال و نظام بانکی شده است. تعداد بانکها و نهادهای مالی افزایش یافته است و سهم بازار مسلط بانکهای مستقر دولتی، کاهش یافته است، هر چند که این سهم کماکان قابل توجه باقی مانده است. در سه کشور مالاوی، زامبیا، و نپال، اصلاحات شامل شکلگیری نهادهای مالی غیر بانکی هم شد و مؤسسات رهنی خصوصی در آن ها تأسيس شد. این مؤسسات، با بانکهای تجاری برای جذب سپردهها به رقابت پرداختند و محصولات مالی جدیدی را عرضه کردند.
رقابت بیشتر بهبود خدمات مالی را به همراه داشت. بانکهای خصوصی جدید در این کشورها، ساعات کار طولانیتر را عرضه کردند و بدین ترتیب، از طول صف در داخل بانکها کاسته و خدمات بانکی مطلوبتری ارائه شد. توسط بانکهای خصوصی نوآوری به عمل امد و محصولات جدیدی طراحی و عرضه شد. محصولاتی همچون کارتهای اعتباری و بدهی، دستگاههای خودپرداز(ATM)، حسابهای جاری با پرداخت بهره و حسابهای پسانداز با دسته چک، از جمله این نوآوریها بود. با این همه، به چند دلیل تاثیر بانکهای خصوصی جدید بر قیمت تمام شده پول، کیفیت و تنوع خدمات مالی، محدود بود.