آمیت، گلوستن و مولر (۱۹۹۴) به نقش مکانیزم های متفاوت برای تطابق کارآفرینان و سرمایه گذاران مخاطره پذیر در کاهش مشکلات انتخاب ناسازگار توجه نشان دادند. آن ها کار روتسچایلد و استیگلیتز[۱۱] (۱۹۷۶) را با اعمال بعضی مفروضات مبتنی بر قواعد تجربی در صنعت تامین مالی مخاطره پذیر توسعه دادند. آن ها فرض کردند که کارآفرینان اطلاعاتی در مورد نوع شخصیت خود دارند و سرمایه گذاران مخاطره پذیر میتوانند در مدیریت سرمایه های خود مشارکت داشته باشند و به این صورت میتوانند به صورت مستقیم در موفقیت کسب و کار خود مشارکت داشته باشند. کارآفرینان ممکن است به دنبال تامین سرمایه بوده و سرمایه گذاران به دنبال فرصت های مناسب سرمایه گذاری میباشند.
آدماتی و فلیدریر[۱۲] (۱۹۹۴) دریافتند که سرمایه گذاران مخاطره پذیر قراردادهای دارای سهم ثابت را ترجیح میدهند. این قراردادها به سرمایه گذاران مخاطره پذیر اجازه میدهد که بخشی از سهم نهایی سود را در اختیار گرفته و در آینده نیز درصد ثابتی از سهم سود را مالک شوند. به دنبال کار این نویسندگان، هلمن[۱۳] (۱۹۹۴) یک مدل چند مرحله ای شامل مراحل سرمایه گذاری ارائه کرد. او مشخصه های نهادی خاصی ارائه کرد که سرمایه گذاران مخاطره پذیر را از سایر روش های تامین مالی سنتی متفاوت می کرد. به عنوان مثال او توضیح داد که وقتی سرمایه گذاران مخاطره پذیر بر روی یک شرکت سرمایه گذاری میکنند، انگیزه بسیار زیادی جهت نظارت بر عملکرد آن شرکت از خود نشان میدهند که این عمل موجب اجتناب شرکت از درگیری با اشتباهات کوتاه مدت می شود. این نظارت دقیق بر عملکرد شرکت توسط سرمایه گذاران مخاطره پذیر میتواند موجب کاهش مشکلات خطر اخلاقی گردد. روش های دیگری که برای فائق آمدن بر مشکلات عدم تقارن اطلاعاتی در روابط سرمایه گذار و کارآفرین ارائه شده است، عبارتند از استفاده از سهام قابل تبدیل (باری ۱۹۹۴)، کنترل حقوق (هلمن ۱۹۹۸)، عضویت در هیات مدیره شرکت مورد سرمایه گذاری (لرنر[۱۴] ۱۹۹۵) و ایجاد سندیکا (لرنر ۱۹۹۴).
تایبجی و برانو[۱۵] (۱۹۸۴) در مقاله خود به تشریح فعالیت هایی پرداختند که سرمایه گذاران مخاطره پذیر جهت کاهش مشکلات ناشی از عدم تقارن اطلاعاتی انجام میدهند. تایبجی و برانو اظهار کردند که تامین مالی مخاطره پذیر شامل مراحل زیر میباشد:
۱- یافتن مبادله
۲- نمایش مبادله
۳- ارزیابی مبادله
۴- ساختاردهی مبادله
۵- فعالیت های بعد از سرمایه گذاری
صندوق های سرمایه گذاری مخاطره پذیر به صورت سنتی بر روی شرکت های کارآفرینانه جوان و دارای رشد سریع که امکان دسترسی به بازار سهام عمومی را ندارند، سرمایه گذاری میکنند. در آمریکا نوآوری های پشتیبانی شده توسط سرمایه گذاران مخاطره پذیر، حجم بازده عظیمی را برای این نوع سرمایه گذاران به ارمغان آورده است. مشخصه های اصلی این نوع سرمایه گذاری ها، عبارت است از ریسک بالاتر، ارزش اسقاط کمتر، افق سرمایه گذاری طولانی تر و عدم تقارن اطلاعاتی بالاتر در مقایسه با سرمایه گذاری های بخش عمومی.
از آنجایی که این نوع سرمایه گذاری ها در حوزه غیر عمومی اتفاق می افتند، لذا مشخصه اساسی آن ها عدم تقارن اطلاعاتی بسیار بالا بین کارآفرین و سرمایه گذار است. به این خاطر است که سرمایه گذاران مخاطره پذیر به صورت فعال درگیر نظارت، مدیریت استراتژیک، برنامه ریزی و تصمیم گیری در شرکت هایی میشوند که در آن ها سرمایه گذاری کردهاند (یوادا[۱۶] ۲۰۰۴). سرمایه گذاران مخاطره پذیر اصولا سرمایه مورد نیاز شرکت را در مرحله ای که هدف و محصول شرکت به خوبی تعریف و ارائه شده است، تامین میکنند. در ضمن سرمایه گذاران مخاطره پذیر نقش بسیار فعالی در تصمیمات ابتدایی مانند پیشنهاد عمومی سازی و یا ادغام و اکتساب شرکت بر عهده دارند. هرچند در بعضی مواقع، سرمایه گذاران مخاطره پذیر با معرفی شرکت به بخش عمومی و یا ادغام و اکتساب آن، بازده بسیار خوبی برای سرمایه گذاری های خود به دست می آورند اما در اکثر مواقع آن ها ممکن است با شکست شرکت و از دست دادن سرمایه نیز مواجه شوند.
مطالعات قبلی در حوزه سرمایه گذاری مخاطره پذیر مانند لرنر (۱۹۹۴، ۱۹۹۵)، گمپرز[۱۷] (۱۹۹۵، ۱۹۹۶)، و گمپرز و لرنر[۱۸] (۱۹۹۹) بیشتر به آزمونهای اقتصادی سیکل سرمایه گذاری مخاطره پذیر شامل یافتن پول، سرمایه گذاری و خروج مبادرت کرده و بر روی مکانیزم های صنعت سرمایه گذاری مخاطره پذیر متمرکز شده اند. علی رغم افزایش توجه به سرمایه گذاران مخاطره پذیر در فرایند تامین مالی کارآفرینانه، توجه اندکی به عملکرد ریسک و بازده این سرمایه گذاران شده است. مطالعات اولیه در این حوزه بیشتر بر روی آزمون های اقتصادی و مطالعه تجربی دوره های سرمایه گذاری متمرکز بوده است. یکی از مهمترین مطالعات تجربی در این حوزه که به عملکرد ریسک و بازده سرمایه این نوع سرمایه گذاران توجه کرده، مطالعه ای است که توسط کوچرن[۱۹] (۲۰۰۵) انجام شده است. اکثر سرمایه گذاران به این دلیل به سمت سرمایه گذاری های مخاطره پذیر روی می آورند که معتقدند که تنوع ریسک میتواند موجب افزایش کارایی سرمایه گذاری های آن ها شود.
هرچند تا به حال مطالعات بسیاری در مورد عوامل اقتصادی و مالی تاثیرگذار بر روی سرمایه گذاری مانند سهام و اوراق قرضه انجام شده است اما تحقیقات اندکی در مورد نیروهایی که سرمایه گذاران را به سرمایه گذاری مخاطره پذیر تشویق میکند، موجود است. فاما و فرنچ یک مدل سه عاملی در حوزه شناخت این مشکلات ارائه کردهاند که عوامل فهرست شده در این مدل عبارتند از:
۱- بازار کلی سهام که موجب افزایش بازده می شود
۲- اندازه شرکت (بزرگ در مقابل کوچک)
۳- عامل ارزش بازار دفتری (کم در مقابل زیاد).
۲-۸-۲- پیشینه تحقیق داخلی