ماهیت خودکارآمدی :
مفهوم خودکارآمدی توسط بندورا در سال ۱۹۹۷ به عنوان عنصری گمشده در نظریه یادگیری ، مطرح شده است . بندورا یکی از تعیین کننده های رفتار را خودکارآمدی میداند . خودکارآمدی را یکی از فرایندهای شناختی میداند که ما از طریق آن بسیاری از رفتارهای اجتماعی خود و بسیاری از خصوصیات شخصی را گسترش میدهیم . بندورا (۱۹۸۶) این نظریه را درمورد کنش وری های آدمیان که در آن نقش باورهای خود در شناخت ، انگیزش ورفتار آدمی برجسته است ، مطرح نمود. بندورا معتقد است که افراد یک نظام خود را می پروراند که آن ها را قادر میسازد تا به تفکرات ، احساسات و اعمالشان کنترل داشته باشند ، که به همراه سایر عوامل شناختی- اجتماعی در ارتقای موفقیت وظرفیت کنترل فرایندهای تفکر ، انگیزش وعمل از مشخصه های متمایز کننده آدمی از دیگر موجودات است بندورا معتقد است که آدمیان نه به وسیله مکانیزم های درونی هدایت می شود و نه به وسیله رویدادهای بیرونی بلکه کنش وری های شناختی بر حسب تعامل بین عوامل تعیین کننده محیطی قابل تبیین هستند (پاجارس، ۲۰۰۷) .
تئوری خودکارآمدی بدین گونه است که رفتارهای اشخاص به این بستگی دارد که فرد باور داشته باشد که میتواند عمل خاصی را با موفقیت به انجام رساند. این باورها دانش فرد است از نوع نیازهایش و چگونگی پاسخ بدانها همان شایستگی ادراکی اوست . با وجود این چنین عاملی در درون فرد ، علائق در او به ظهور و بروز میرسد و باعث رضایت خاطر او می شود . با کسب مهارت ، افراد از استانداردهای شغلی و خودکارآمدی بالاتر برخوردارخواهند شد. شدت اطمینان مردم به خودکارآمدیشان معین میکند که آن ها به آزمایش کنارآمدن با موقعیت های مشکل خواهند پرداخت یا نه ؟( بندورا، ۱۹۷۷) .
به نظر بندورا، تأثیربرداشت انسان از خودکارآمدی گسترده بوده و شامل موارد زیر است :
-
- افراد به چه فعالیتهایی می پردازند .
-
- چه مقدار از تلاشهای خود را صرف یک موقعیت مشخص میکنند .
- واکنشهای هیجانی فرد به هنگام پیشبینی یک موقعیت یا هنگام انجام آن چگونه است .
بدیهی است که تفکر ، احساسات و رفتار انسان در موقعیتهایی که به توانایی خود احساس اطمینان میکند متفاوت ازرفتاروی درموقعیت هایی است که درآن احساس عدم امنیت یا فقدان صلاحیت میکند .
قابلیت های بنیادی آدمی
در نظریه شناختی – اجتماعی بندورا(۱۹۹۹) قابلیتهای ویژه ای برای آدمی ذکر گردیده است که عبارتند از : قصدمندی[۴۴]، دوراندیشی[۴۵] ، خودواکنش گری[۴۶] و خودانعکاس گری[۴۷]
قصدمندی : منظور ازکارگزاری ، عمل قصدمندانه است . قصد شامل بازنمایی دوره عمل است که درآینده انجام خواهیم داد. البته فقط پیشبینی وانتظاراعمال نیست بلکه شامل تعهد به انجام آن درآینده نیزمی باشد.
دوراندیشی : بواسطه تمرین دوراندیشی افراد درخود ایجاد انگیزه میکنند واعمالشان را در رویارویی با رویدادهای آینده جهت میدهند، ما در طول زمان ارزشهایمان را تعریف میکنیم و با دورانیشی زندگی خود را معنی دار و منسجم میکنیم و به آن جهت میدهیم. آدمی در جریان زندگی طرح ریزی میکند، فرصت های مختلف را در نظر میگیرد وبه زندگی خود ساختار میدهد.
خود واکنش گری : آدمی نه تنها طرح ریزی میکند و دوراندیش است ، بلکه خودنظم جو و خودانگیخته نیز میباشد . مکانیزمهای خودنظم جویی قابلیت هایی برای آدمی فراهم میکند که منجر به تغییررفتار برای خود فرد می شود. فرایندهای خود نظم جویی تفکر را به عمل پیوند می زند. خودنظم جویی به وسیله خرده واکنش های ارجاعی هدایت میشوند که شامل ؛ خودبازبینی ، و خودمهارگری از طریق معیارهای شخصی میباشد. رفتار با بهره گرفتن از خود واکنش گری و مقایسه اهداف شخصی و معیارها صورت میگیرد.
خودانعکاس گری : افراد نه تنها دراعمالشان مختارند بلکه کنش وری هایشان را ارزیابی میکنند. ظرفیت فراشناختی یکی از خصیصه های بنیادی کارگزاری آدمی است که به انسان درباره مناسب بودن تفکرات و اعمالشان پس خوراند میدهد . در این فعالیت فراشناختی ، افراد در باره صحیح بودن دوراندیشی و پیشبینی تفکرات خود و برآیندهای اعمالشان و اینکه دیگران چه باورهایی دارند، داوری میکنند (بندورا ، ۲۰۰۱؛ نقل از کروئی ، ۱۳۸۲) .
انسان به عنوان موجودی عامل
نظریه شناختی – اجتماعی ، دیدگاهی عاملی درباره شخصیت دارد، بدین معنی که انسانها قابلیت اعمال کنترل برزندگی خود را دارند ، در واقع عامل بودن ماهیت انسان است . بندورا (۲۰۰۲) معتقد است انسانها خودگردان، مبتکر، ژرف اندیش وخود سامان بخش هستند و برای به وجود آوردن پیامدهای مطلوب ، از نیروی تأثیرگذاری بر اعمالشان برخوردارند. عامل بودن انسان یعنی فرایند فعال کاوش کردن ، دستکاری کردن و تأثیر گذاشتن بر محیط برای رسیدن به نتایج مطلوب (فیست و فیست[۴۸] ، نقل از کندری ؛۱۳۸۶) .
نظریه شناختی- اجتماعی ریشه در یک دیدگاه عمل انسانی دارد که درآن افراد کارگزارانی هستند که به طور