۴-۳٫ اهداف میانجی گری کیفری در قبال جامعه ی محلی
با مطالعه در مکاتب مختلف اجرای عدالت کیفری، کاشف به عمل میآید که جامعه ی محلی فاقد هر گونه نقش مؤثر در روند اجرای عدالت بوده و همواره در حاشیه ی فرایند اجرای عدالت حضور داشته است، لیکن قریب به سه دهه است که با افول نظام عدالت کیفری سنتی و ظهور مکتب عدالت ترمیمی، فصل نوینی از مداخلات جامعه محلی و نقش بخشی به این نهاد در روند اجرای عدالت گشوده شده است و افراد جامعه محلی که نهایتاًً در حد شاهد یا مجری حکم در اجرای عدالت مداخله داشته اند، امروزه در لوای روشهایی همچون میانجی گری، فرصت حضور در کانون اصلی اجرای عدالت را پیدا نموده اند.
میانجی گری باید فضای مشارکتی را جهت مداخله ی جامعه ی محلی در مذاکرات سازشی و اجرای عدالت فراهم نموده، احساس مشارکت را در این نهاد ایجاد نماید و جهت ترمیم گسستهای اجتماعی ناشی از جرم ترتیبی اتخاذ نماید.
فرایند میانجی گری کیفری، از ابزارهای سرکوب گری که باعث گسست و اختلال بیشتر در جامعه می شود، بهره ای نمی برد و با تمسک به روش های غیر کیفری از ایجاد این اختلالات و پس آمدهای ناشی از آن جلوگیری می نماید (Bazemor & umberit 2001:10) و نهایتاًً این فرایند باید با تقابل بزه کار و جامعه محلی و اخذ تضمین های لازم از بزه کار در جهت جلوگیری از وقوع جرم، جامعه ی محلی را از ترس ارتکاب مجدد بزه توسط مرتکب رهایی داده و آرامش را به پیکره ی اجتماع بازگرداند. (طالع زاری، ۱۳۹۲: ۵۷).
۴-۴٫ اهداف میانجی گری در قبال نظام عدالت کیفری
یکی از انتقادات اساسی وارد بر کلیت نظام عدالت کیفری، گرانی و هزینه بر بودن آن است. منتقدین معتقدند که این نظام در عین انجام سرمایه گذاری های کلان مالی و انسانی، در تحقق عدالت و حل معمای بزه کاری به توفیق چندانی دست نیافته است.
شاید بتوان یکی از علل این ناکامی را هجمه ی پرونده هایی دانست که سنگینی آن ها فرصت هر گونه ابتکار عملی را از این نظام سلب نموده است.
جریان میانجی گری و امکان احاله ی بخشی از پرونده ها به این فرایند، افزون بر این که بار دستگاه عدالت کیفری را سبک تر و جریان اجرای عدالت را تسهیل می کند، هزینه ی اجرای عدالت، را تقلیل داده و مدل عدالت کیفری را کارآمدتر می کند.
۵- چالش های پیش روی فرایند میانجی گری
فرایند میانجی گری در مسیر اجرا با مشکلات و محدودیت هایی همراه است وعناصری وجود دارند که موفقیت این مدل را به چالش می کشاند. برخی از این مقاومت و مخالفت بازیگران رسمی در عرصه ی اجرای عدالت، آسیب ناشی از اختیاری بودن پذیرش این فرایند، بی تجربگی و آموزش ندیدگی مجریان میانجی گری، عدم وجود رویه ی واحد و اختلاف نظر در روش ها و استفاده ی ابزاری از بزه دیده به نفع بزه کار است که به تبیین و تشریح این عوامل می پردازیم:
۵-۱٫ مقاومت و مخالفت بازیگران رسمی در عرصه ی اجرای عدالت
اجرای فرایند میانجیگری می تواند تهدیدی علیه بعضی از فعالان عرصه اجرای عدالت، از قبیل قضاوت، وکلا و کلیت نظام عدالت کیفری تلقی گردد.
در اجرای این فرایند، پرونده از ابتدا به این روش احاله شده و بزه کار و بزه دیده مشکل خود را در فضایی غیررسمی غیر از دادگستری حل و فصل مینمایند. این امر اقتدار و حاکمیت دستگاه عدالت کیفری را زیر سؤال برده و قدرت مجریان این دستگاه از جمله قضات و دادستان را محدود می کند.
از طرفی حضور بی واسطه ی اطراف دعوای کیفری در فرایند میانجیگری و هم کلام شدن آن ها با یکدیگر و بیان واقعیت و احساسات خود پیرامون جرم می تواند خلاف و ناقض دفاعیات حرف های وکلای آنان گردد و به نوعی منافع آنان را تهدید کند.
۵-۲٫ آسیب ناشی از اختیاری بودن پذیرش فرایند میانجی گری
اختیاری و داوطلبانه بودن ورود بزه دیده و بزه کار به فرایند میانجیگری و ادامه داوطلبانه ی آن تا پایان، اگرچه از یک منظر حُسن است، لیکن از منظر دیگر، آسیب محسوب می شود. طرح چند سوال
می تواند آسیب مطروحه را آشکار گرداند. با فرض وجود اختیار مذکور از ابتدا تا انتهای این فرایند، چند درصد از شکات حاضر میشوند در حالی که دستگاه عدالت کیفری با ضمانت اجراهای خود انتظار مرتکب را میکشد، وقت خود را هدر داده و وارد فرایند میانجیگری شود که توفیق آن از پیش محرز نیست؟ آیا این امکان وجود ندارد که هر یک از طرفین در هر نقطه زمانی از این فرایند و در صورت بروز
کوچکترین اختلاف در گفت و گوها و اخذ تصمیمی خلاف منافع خود، گفت و گو را ترک نماید و
همه تلاش ها را ناکام گذارد؟ چه تضمینی وجود دارد که پس از طی همه ی مراحل، بزه کار و بزه دیده نتایج را بپذیرند و آن ها را عملی نمایند؟ انجام مذاکرات تا پایان و عدم پای بندی و پذیرش مفاد آن توسط بزه کار، آسیب جبران ناپذیر روحی و روانی به بزه دیده وارد می آورد.
اختیاری بودن این فرایند اطلاق نداشته و مقید به حدود و ثغوری است. تعیین حد و مرزهای مذکور و ارائه ی تعریفی جامع و مانع از این خصیصه تا حدودی انتقاد مذکور را توجیه می کند اگرچه اصل ایراد مذکور وارد به نظر میرسد.
۵-۳٫ فقدان عنصر تجربه و تخصص در مجریان میانجی گری
یکی دیگر از عواملی که میتواند مذاکرات را دچار مشکل نموده و از پیش آسیب تلقی می شود، این است که میانجی گر معمولاً افرادی از جامعه محلی میباشند که اگرچه شناخته شده و مورد قبول و وثوق طرفین نزاع میباشند، لیکن آموزش های لازم در جهت اداره ی گفت وگوها را ندیده و از تخصص و تجربه ی لازم در اداره و به نتیجه رساندن گفت و گوها برخوردار نمی باشند. این امر صرف نظر از عدم حصول نتیجه، اوضاع را وخیم تر کرده و بزه دیده را با مشکلات دیگری روبه رو می کند. این نقصان نیز لاینحل نبوده و با ارائه ی آموزش های لازم و گماردن افراد با تجربه قابل حل است. (طالع زاری،۱۳۹۲:۵۸)
۵-۴٫ عدم وجود رویه ی واحد و اختلاف نظر در روش های اجرای میانجی گری
با وجود این که بیش از سی سال از تجربه ی اعمال میانجی گری کیفری به شکل جدید در کشورهای مختلف نگذشته است، مدلهای میانجی گری حجم وسیعی از برنامه های مختلف و ناهمگون و گاهی متضاد و متناقض را دربر می گیرند. مدلهای میانجیگری کیفری گاهی به صورت مستقیم، گاهی غیرمستقیم، گاهی به صورت رسمی و گاهی غیررسمی، گاهی با حضور گروه ها و افراد بیشتر و گاهی با عدم حضور آن ها اعمال می شود. این برنامه ها گاهی وابسته به دستگاه عدالت کیفری اند، گاهی نهادهای غیردولتی و مدنی آن ها را اداره میکنند و گاهی آن ها وابسته به نهادهای مذهبی مانند کلیساها، سازمان ها و تشکل های مذهبی هستند.