۲-۹-۲-۲- بریتویت و شرمنده سازی
جان بریتویت هم مثل هرشی علت وجود همنوایی در جامعه را کنترل رفتار افراد توسط عوامل مختلف میداند، اما هرشی شیوه این کنترل را پیوند فرد با جامعه میداند در حالی که برتویت از کنترل افراد توسط جامعه از طریق شرمنده سازی مختلف بحث میکند. به نظر وی شرمنده سازی نوعی ابراز عدم تأیید اجتماعی نسبت به رفتاری خاص برای تحریک ندامت در شخص خلاف کار است. بریتویت از دو نوع شرمنده سازی صحبت میکند:۱) شرمنده سازی جدا کننده که طی آن کج رفتار، مجازات، بدنام، طرد و در نتیجه از جامعه هم نوایان تبعید می شودو۲) شرمنده سازی پیوند دهنده که ضمن اعلام درک احساس کج رفتار و نادیده گرفتن تخلف وی و حتی ابراز احترام به او، نوعی احساس تقصیر در او ایجاد کرده، نهایتاً او را از ادامه کج رفتاری باز میدارد و از بازگشت او به جمع همنوایان استقبال میکند. بریتویت مدعی است که در جوامع سنتی شرمنده سازی پیوند دهنده موثرتر است و میتواند مانع کج رفتاری بیشتر شود(سروستانی،۱۳۸۷: ۵۴ـ۵۳)
۲-۹-۲-۳-رکلس و بازدارندگی
والتررکلس همنوایی وناهمنوایی را به عنوان دو واکنش متناوب نظام کنترل که رفتار انسان را نظم میدهند، بررسی میکند. اوکنترل اجتماعی را خط دفاعی دوگانه ای میداند که جامعه را علیه کژرفتاری حاد محافظت میکند. مانع اول حفاظتی، جامعه پذیرشدن هر یک از اعضای جامعه است که شامل ویژگیهای شخصی مانند:خودکنترلی (خویشتن داری)، خودپنداره و درونی کردن هنجارهای اجتماعی می شود .این مانع دفاعی را بازدارندگی درونی میگوید:که شخص را برای مقاومت در برابر وسوسه های انحرافی توانایی می بخشد وموجب پیروی از هنجارها می شود . توان بازدارندگی درونی هر شخص با شخص دیگر فرق دارد .
خط دفاعی دیگر را گروهی یا جامعه ای تدارک می بیند که فرد به آن تعلق دارد. اما این مانع کژرفتاری حاد، خارج از فرد قرار دارد و بازدارندگی بیرونی نامیده می شود. بازدارندگی بیرونی، شامل مجموعه چشمگیری از خواسته های قانونی وممنوعیت هایی است که بسیاری از مردم را درپیوندهای رفتاری با جامعه شان قرار میدهد. توان قوانین رسمی که شامل بازدارندگی بیرونی کنترل رفتاری میشوند، از فردی به فرد دیگر متفاوت است. زمانی این خط دفاعی دوگانه به اندازه کافی باهم کارکردی برای کنترل فرد و حفاظت جامعه از کژرفتاری ویا رفتار ضداجتماعی داشته باشند، نظریه بازدارندگی نامیده میشوند. (ستوده ،۱۳۸۹: ۱۴۰)
۲-۹-۳- نظریه همنشینی افتراقی
نظریه انتقال فرهنگی بر این نکته تأکید دارد که رفتار انحرافی از طریق معاشرت با دوستان ناباب آموخته می شود(ستوده،۱۳۷۶:۱۳۰). نظریه همنشینی افتراقی بر این نکته تأکید دارد که رفتار انحرافی از طریق معاشرت با دوستان ناباب آموخته می شود. ادوین ساترلند بر این اعتقاد بود که رفتار انحرافی از طریق معاشرت با اغیار یا پیوند افتراقی یعنی داشتن روابط اجتماعی با انواع خاصی از مردم مانند تبهکاران آموخته می شود. او میگوید برای اینکه شخص جنایتکار شود، باید نخست بیاموزد که چگونه می توان جنایت کرد (کوئن،۱۳۷۰ : ۱۶۷).
ساترلند اصطلاح همنشینی افتراقی را به عنوان تبیینی از رفتار انحرافی به کار برد. همنشینی افتراقی براین پیش فرض بنا شده است که رفتار انحرافی موروثی و ذاتی نیست و به همان روشی یاد گرفته می شود که هر رفتار دیگری آموخته می شود. در فرایند یادگیری، معاشران فرد قواعد حقوقی را به عنوان امور مناسب یا نامناسب تعریف میکنند و فرد این تعاریف را از آنان یاد میگیرد. شخص به دلیل اینکه در معرض تعاریفی قرار میگیرد که قانون شکنی را بر احترام به قانون ترجیح میدهد، بزهکار یا جنایت کار می شود. به باور ساترلند انواع الگوهای درستکاری و انحراف اجتماعی در جامعه وجود دارد، اما توزیع آن ها و احتمال برخورد افراد با آن ها به نظارت اجتماعی بستگی دارد. به اعتقاد ساترلند فرایند یادگیری که شامل ارتباط و تعامل است میتواند همه انواع بزهکاری و جرم را تبیین نماید. گزاره های نظریه یادگیری ساترلند به شرح زیر است : ۱ـ رفتار انحرافی یادگرفتنی است و ارثی و ذاتی نخواهد بود.۲ـ رفتار انحرافی در فرایند ارتباطات یاد گرفته می شود، این فرایند، اداها و تعامل کلامی را شامل می شود. ۳ـ بخش عمده ای از یادگیری رفتار انحرافی در درون گروهای صمیمی صورت میگیرد ۴ـ یک فرد به این دلیل مرتکب بزهکاری و جرم می شود که تعاریف مطلوب بودن تجاوز از قانون بر تعاریف نامطلوب بودن تجاوز از قانون غلبه دارد. ۵ـ همنشینیهای افتراقی به لحاظ تکرار دفعات ، تقدم وتاخر و شدت یادگیری با یکدیگر متفاوت است. ۶ـ فرایند یادگیری رفتار انحرافی از همنشینی ها با الگوهای رفتار انحرافی و رفتار غیر انحرافی شامل همه سازوکارهایی می شود که در همه فرایند یادگیری وجود دارند.(احمدی،۱۳۸۴: ۹۷ـ۹۵ )
۲-۹-۴- نظریه های اوقات فراغت
۲-۹-۴-۱- وبر
در میان جامعه شناسان کلاسیک ماکس وبر تنها کسی است که بدون داشتن هیچ اندیشه مبسوطی درباره مصرف و نقش آن در دنیای مدرن، از مفهوم سبک زندگی استفاده کرده و برای نشان دادن سلسله مراتب و قشربندی اجتماعی از آن بهره می گیرند.
مفهوم سبک زندگی حاصل بسط تاملات وبر درباره گروههای منزلت است. در نظر وی «افتخار منزلت به طور معمولی در سبک زندگی خاصی که از همه کسانی که دوست دارند در این حلقه منزلتی عضو باشند، انتظار می رود، بروز میکند. این سبک زندگی درانتظارات خاصی که گروه منزلت از اعضای خود دارد بیشتر نمایانده می شود. این انتظارات افراد گروه منزلت را به تعامل اجتماعی و رفتار در محدوده ای خاص متعهد میکند.
بحث وبر درباره مصرف از همین جا آغاز می شود. وی دریافت که سبک زندگی بیش از آن که بر تولید (رهیافت مارکسی) استوار باشد، بر شباهت الگوهای مصرف استوار است. به علاوه، وی در نظر داشت که شیوه تولید اقتصادی بر چگونگی مصرف کردن مؤثر است اما ضرورتا” تعیین کننده آن نیست. در نظر او مصرف فرایندی است شامل کردارهای اجتماعی و فرهنگی متفاوت که بیان کننده تفاوت های میان گروههای اجتماعی است و فقط ناشی از عوامل اقتصادی نیست. وی برای اشاره به سبک زندگی و ارائه تحلیلی چند بعدی از آن، سه مفهوم را به کار میگیرد:۱- سبک زندگی یا سبک مند شدن زندگی،۲- تدبیر زندگی،۳- بحث زندگی(فاضلی،۱۳۸۲: ۲۸ـ۲۶).
۲-۹-۴-۲- زیمل