استیل(۲۰۰۷)اظهار میکند تمایل فرد به اهمال کاری از ارزش تکالیف مهمتر است. در این شرایط با وجود اینکه فرد اهمیت تکلیف و پیامدهای مثبت اجرایی آن را درک میکند ولی غلبه بر اهمال کاری را سخت میداند و در برابر آن ناکام میشود.
اغلب تئوریهای مربوط به انگیزه کار در تلاشاند تا توصیف کنند چطور عملکرد افراد را افزایش دهند،چطور کار را برای افراد خوشایند و مطلوب سازند و اینکه چرا افراد فعالانه تلاش میکنند تا پیامدهای مثبت را کسب کنند. به ندرت به این موضوع توجه شده که چرا افراد در بعضی موارد جهت انجام بعضی امور برانگیخته نمیشوند و یا از برخی پیامدها اجتناب میکنند به جای اینکه به آن ها رو بیاورند (ون ارد[۱۹] ،۲۰۰۰).
ادبیات اهمال کاری در مورد علل و یا همبستههای اهمال کاری امکانات زیادی رامطرح کردهاست.بررسیها نشان دادهاند که اهمال کاری نه تنها یک مشکل مدیریت زمانی بلکه فرایند پیچیدهای است که شامل مؤلفههای هیجانی ـ شناختی و رفتاری است (فی وتانگنی[۲۰]،۲۰۰۰، به نقل از شیرزادی، ۱۳۸۹). در تقسیم بندی علل اهمال کاری دو دسته کلی علل روانشناسی و فیزیولوژیکی مد نظر قرار گرفته است از جمله اضطراب ، خودارزشی پایین، خودآگاهی کمتر از سایرین ، نقص در عملکرد لوب پیشانی در زمینه برنامه ریزی ، توجه، کنترل تحریکات و متغیرهای مزاحم (شیرزادی، ۱۳۸۹).
علل فیزیولوژیکی اهمال کاری
تحقیقات پیرامون بررسی دلایل فیزیولوژیکی اهمال کاری بر نقص در قشر جلویی مغز و در ناحیه فورنتال مغز که مسئول کنترل کنشهای اجرایی و رفتارهایی از قبیل تعیین اولویتها و برنامه ریزی کردن، در صدد پاداشهای آنی نبودن و آینده نگری و ممانعت از تکانشگری است ،تأکید دارند.(استروب[۲۱]، ۱۹۸۹، به نقل از استون[۲۲]، ۲۰۰۰).
شیرزادی(۱۳۸۹) به نقش قسمتی از مغز(کرتکس پیشانی ) در اهمال کاری اشاره مینماید. هنگامیکه این قسمت از مغز آسیب ببیند، فرد ممکن است تمایل به انجام دادن کاری داشته باشد، اما از انجام دادن آن خود داری نماید. ولی استون (۲۰۰۰) ارتباط معنی داری بین کرتکس پیشانی و اهمال کاری به دست نیاورده است.
علل روانشناختی اهمال کاری
از جمله علل روان شناختی اهمال کاری فقر مدیریت زمان است (والتر، ۲۰۰۳). مدیریت زمان مناسب در ارتباط با درک روشن از اهداف است. عدم استفاده از زمان به صورت ساختار یافته و انحراف مدام از یک فعالیت به فعالیت دیگر و عدم آگاهی و درک صحیح از اهداف با کمبود مدیریت زمان در ارتباط است. بعضی از افراد قادر نیستند که به طور مؤثر و فعالانه زمانشان را مدیریت کنند(شیرافکن،۱۳۸۷).تحقیقات نشان میدهد که در اهمال کاران کنترل و تخمین لازم برای انجام کار ضعیف است و معمولا در این افراد برآورد اضافی زمان لازم برای انجام کارها و احساس بیش از حد کمبود وقت برای تکمیل کارها وجود دارد(شیرافکن، ۱۳۸۷).همچنین از اولویتها و اهدافشان اطمینان ندارند. در نتیجه ممکن است در برابر تکالیف احساس غرقشدگی، در هم شکستن و دستپاچگی کنند. به همین علت ممکن است انجام تکالیف و وظایفشان را تا آخرین لحظه به تعویق بیندازند و به جای آن بر روی انتخاب فعالیتها و امور غیر مولد و غیر ضروری در دسترسشان تمرکز کنند(فراری و پارکر و ویر[۲۳]،۱۹۹۲).
ناتوانی در تمرکز و کم دقتی و عدم توجه به کار دلیل دوم برای اهمال کاری است. این مشکل احتمالا به عوامل مخدوش کننده محیطی از قبیل: وجود سر و صدا، رفت و آمد، نا مرتب بودن محیط بستگی دارد (استیل و همکاران ، ۲۰۰۱؛ حسین و سلطان، ۲۰۱۰).
اصلیترین دلیل اهمال کاری را ـ ترس و اضطراب مربوط به شکست میدانند، که ترکیبی برآمده از اضطراب ارزیابی عملکرد ـ کمالگرایی ناسازگارانه، کمبود اعتماد به نفس و خودکارآمدی است (فراری، پارکر و ویر، ۱۹۹۲؛سولومون و راثبلوم، ۱۹۸۴). در این حالت شخص بیشتر وقتش را صرف نگرانی و اضطراب در مورد امتحانات و انجام کارها میکند تا اینکه به انجام آن ها اقدام کند (فراری، ۱۹۹۴).
اهمال کاری میتواند به عنوان تعارض بین باید ـ خواستن نامیده شود.به این معنی که فرد روی اموری کار میکند که میخواهد و به آن ها تمایل دارد به جای اینکه روی مواردی کار کند که در آینده به موجب آن پاداش دریافت میکند (بازرمن[۲۴]، ۱۹۹۸، به نقل از ازر و ساگز[۲۵]، ۲۰۱۱).
تعادل میان چالش برانگیزی تکالیف و مهارت میتواند در تبیین اهمال کاری در انجام تکالیف نیز مورد بحث باشد. در این صورت دو بعد از تکالیف میتواند در ارتباط با اهمال کاری هدف قرار گیرد: ۱ـ اهمال کاری در تکالیفی که جذابیت ندارند ۲-یا طفره رفتن از انجام آن به علت اینکه بیش از حد چالش برانگیزند و یا به اندازه کافی چالش برانگیز نیستند. تکالیف پیچیده و مشکل در مقایسه با ادراک توانایی فرد به عنوان تهدید و فشار خارجی درک میشود که منجر به اجتناب میشود (ارز و دراسن[۲۶]، ۱۹۹۷، به نقل از فاران[۲۷] ، ۲۰۰۴).
مواجهه با تکالیفی که در مقایسه با توانایی فرد آسان درک میشوند یا آنهایی که ملالآور و بیفایدهاند، اهمال کاری میتواند یک استراتژی به منظور هدر ندادن انرژی و انجام هرچه سریعتر تکالیف در آخرین لحظات زمان تعیین شده باشد که هرچند ریسک آور است مفید نیز میتواند باشد (سیمپسون [۲۸]، ۲۰۰۹).
بین افراد اهمال کار و غیر اهمال کار در هدفها تفاوت وجود دارد. از نظر گولوایتزر و برانداستاتر[۲۹] (۱۹۹۷، به نقل از رومانو ،واک ، هلمیک ، کری و ادکینز[۳۰]،۲۰۰۵) بین رسیدن به هدف و تمایل رسیدن به هدف تفاوت وجود دارد. به عنوان مثال، من میخواهم به هدف X دست یابم، یا من تمایل به رسیدن به هدف Y دارم، هنگامیکه موقعیت Z وجود داشته باشد. اهمالکارها خیلی راحت علاقه خود را به گرفتن نمره الف در درس تاریخ نشان میدهند، اما کمتر با تحلیل واقع گرایانه برای مشخص سازی اقداماتی که باید برای رسیدن به این هدف انجام گیرد، تلاش میکنند.
همچنین درافراد اهمال کار ، تعارض بین هدفهای کوتاه مدت و بلند مدت وجود دارد(اسکونبرگ و گرونوود[۳۱]، ۲۰۰۱). افراد اهمال کار تمایل بیشتری برای رسیدن به تقویتهای کوتاه مدت و تمایل کمتری برای رسیدن به تقویتهای بلند مدت دارند (رومانو و همکاران، ۲۰۰۵). آن ها در رسیدن به هدفهای بلند مدت دچار حواسپرتی و وسوسههای مختلف میشوند. در نتیجه، باید برای افزایش انگیزههای انجام تکالیف بلند مدت در آن ها تلاش نمود(اسکونبرگ و همکاران، ۲۰۰۱).
عزت نفس و خودکارآمدی در مطالعات مختلف ارتباطی منفی با اهمالکاری نشان داده است (استیل، ۲۰۰۷؛ والتر، ۲۰۰۳؛بالکیس و دورو، ۲۰۰۷ ؛بورکا و یان ،۱۹۸۳ به نقل از شهنی ییلاق و همکاران ، ۱۳۸۷).
باورهای منفی فرد در مورد تواناییهای خود و دست کم گرفتن قابلیتهای خود (یا همان خودکارآمدی) دلیل دیگری برای اهمال کاری کردن در انجام امور است (هیکوک ، مک کارتی و اسکای[۳۲] ،۱۹۹۸).