۲-۱-۳-۲ شیوه های فرزندپروری سیرز، مک کوبی، لوین[۴۵]
تحقیقاتی که گروهی از محققین از جمله سیرز، مک کوبی و لوین (۱۹۷۵) با بهره گرفتن از روشهای مختلف روی والدین انجام دادهاند، به این نتیجه رسیده اند که دو بعد از رفتار والدین از اهمیت اساسی برخوردار است: «پذیرش در برابر طرد و سختگیری در برابر سهل گیری». این دو روش در زیر بیان شدهاند.
پذیرش در برابر طرد، میزان توجه و علاقهای است که والدین به فرزندان خود ابراز میکنند. والدین پذیرا، از بودن کودکشان لذت میبرند و نسبت به آنها از خود عاطفه، تأیید و گرمی نشان می دهند. والدین پذیرنده اجرای قوانین و مقررات را به وسیله تشویق به کودکانشان میآموزند و کمتر از تنبیه بدنی استفاده میکنند. والدینی که طرد کننده هستند، از بودن با فرزندانشان لذت نبرده و با آنها با سردی برخورد میکنند و در زمینه نیازهای فرزندانشان از خود حساسیتی نشان نمیدهند.
سختگیری در برابر سهلگیری، به آن میزان از خود مختاری و آزادی اطلاق می شود که والدین به کودکنشان می دهند. این پدر و مادر، به آزاد گذاشتن معتقد هستند و به کودک جهت انجام کارهایش اجازه تصمیم گیری می دهند. اینگونه والدین برای نظم و ترتیب، قواعد انضباطی اندکی وضع میکنند.
برعکس، والدینی که سختگیر هستند به قواعد و معیارهایی که خود به آنها معتقدند، به کودکانشان تحمیل میکنند و مایلند نظارت مستقیمی بر فرزندانشان داشته باشند و البته چنین والدینی توقع عملکرد تحصیلی بالا از فرزندانشان دارند.
۲-۱-۳-۳ الگوی بامریند
تحقیقات اولیه در خصوص شیوه های فرزندپروری بامریند (۱۹۷۲) موجب شد که او والدین کودکان کم سن و سال را در سه گروه قرار دهد. این سه گروه در زیر آمدهاند:
-
- والدین مقتدر
-
- والدین مستبد
- والدین سهلگیر
والدین مقتدر، به گروهی از والدین اطلاق می شود که به صورت افرادی که با صمیمیت و محبت زیاد کنترل رفتار فرزندانشان را بر عهده می گیرند. آنها در زندگی فرزندان خود مشارکت کرده و به نیازهای آنان پاسخ می دهند و محدودیتهای واضع و متناسب با سن فرزندان برای رفتارهای آنان در نظر می گیرند (فلچر و دیگران[۴۶]، ۱۹۹۹؛ به نقل از امامزاده، ۱۳۸۵).
این والدین از کودکان خود توقع دارند تنها به رفتار سنجیده و معتدل رفتار کنند، اما در عین حال برای رسیدن به اهدافشان بیشتر تمایل دارند پاداش دهند. آنها به گفته های کودکان خود گوش می دهند و گفتوگو را ترویج می دهند. فرزندپروی مقتدرانه در طول سالهای کودکی و نوجوانی با عزت نفس زیاد، پختگی اجتماعی و پیشرفت تحصیلی رابطه دارد (الکس و دیگران[۴۷]، ۱۹۹۷؛ به نقل از لورا برک، ۲۰۰۱؛ ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۳).
بچههایی که در خانواده مقتدر پرورش مییابند از اعمال ناشایسته دوری میکنند. علت این امر نه به خاطر ترس یا تنبیه از والدین است، بلکه به تدریج و با راهنمایی والدین متوجه اعمال ناپسند میشوند و شخصاً اعمال و رفتار خود را کنترل مینمایند (شریعتمداری، ۱۳۷۶).
والدین مستبد، به والدینی گفته می شود که فوق العاده محدود کننده و سلطهجو هستند. آنها به جای استفاده از استدلال یا توضیح برای کنترل اعمال فرزندانشان به روشهای زورگویانه از قبیل تهدید یا تنبیه تکیه میکنند. بامریند همچنین دریافت که کودکان دارای والدین مستبد، مضطرب، گوشهگیر و ناخشنود بودند. وقتی آنها با همسالان خود تعامل میکردند، در صورت ناکامی با خشونت واکنش نشان میدادند (بامریند، ۱۹۷۹؛ نقل از برک، ۲۰۰۱؛ ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۳).
والدین آسانگیر، والدینی هستند که محدودیتهای اندکی را قائل شده و تقاضاهای کمی برای رفتار سنجیده از سوی کودکانشان داشتند. به این کودکان اجازه داده میشد با خودشان در مورد بسیاری از فعالیتهای روزمره تصمیم بگیرند. اینگونه والدین مهرورز و پذیرا هستند ولی متوقع نیستند و از هر گونه اعمال کنترل خودداری میکنند. بامریند دریافت که فرزندان والدین آسانگیر خیلی ناپخته هستند. آنها در کنترل کردن تکانههایشان مشکل دارند و وقتی از آنها میخواستند کاری را انجام دهند که با تمایلاتشان مغایرت داشت، اطلاعت نمیکردند. آنها بسیار پر توقع و وابسته به بزرگترها بودند و استقامت کمی از خود نشان میدادند (برک، ۲۰۰۱؛ ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۳).
۲-۲ ویژگیهای شخصیت
۲-۲-۱ تعاریف ویژگیهای شخصیت
گرچه همه نظریهپردازان ویژگیهای شخصیت با یک تعریف واحد از آن موافق نیستند، اما
میتوان گفت که شخصیت عبارت است از «الگوی نسبتأ پایدار صفات، گرایشها یا ویژگیهایی که تا اندازهای به رفتار افراد دوام میبخشد.» به طور اختصاصیتر شخصیت از صفات یا گرایشهایی تشکیل شده است که به تفاوتهای فردی در رفتار در طول زمان به تداوم رفتار در موقعیتهای گوناگون
میانجامد. این ویزگی صفات می توانند منحصر به فرد باشند، در برخی گروه ها مشترک باشند و یا کل اعضای گونه در آن سهیم باشند. ولی الگوهای آنها در هر فرد تفاوت دارند.
به طور کلی، نظریه های ویژگی شخصیت دو نوع هستند. آنهایی که ویژگیهای شخصیت را به صورت «هستیپویا» در نظر می گیرند و آنهایی که ویژگیهای شخصیت را حاصل از صفات یا آمادگیهای شخصیتی نسبتأ «پایدار» در نظر می گیرند (فیست[۴۸]،۲۰۰۲؛ به نقل از سیدمحمدی، ۱۳۸۶). در ادامه به تعدادی از تعاریفی که روانشناسان مختلف ارائه دادهاند، میپردازیم.
فروید[۴۹] (۱۹۴۳؛ به نقل از آقایوسفی، ۱۳۷۸) شخصیت را ترکیبی از سه عنصر «نهاد، خود، فراخود[۵۰]» میداند. شلدرون[۵۱] (۱۹۴۰؛ به نقل از سیالی، ۱۳۵۲) شخصیت را سازمان پویایی از جنبه های ادارکی و انفعالی و ارادی و بدنی انسان میداند. فرگوسن[۵۲] (۱۹۷۰؛ به نقل از کریمی، ۱۳۸۴) شخصیت را الگویی از رفتار اجتماعی متقابل میداند. راجرز[۵۳] (۱۹۸۴) شخصیت را به عنوان خویشتن سازمان یافته دائمی و ماهیت ادراک شده از نظر ذهنی در نظر میگیرد که در مرکز تمام تجربه های ما قرار دارد. و در نهایت، آیزنگ[۵۴] (۱۹۶۷) شخصیت هر فرد را گرایشهای دیر پای سرشت وی و آن واقعیت بنیادی میدانند که زمینه ساز تفاوتهای فردی مهم در رفتار محسوب می شود.
۲-۲-۲ عوامل به وجود آورنده شخصیت