در این نظریه جامعه برای مقابله با این شخص، با اقدامات نسنجیده خود یک مجرم میسازد، مثلاٌ ما در کشور خود، هرچند وقت یک بار شاهد طرحهایی در غالب جمع آوری اراذل و اوباش هستیم، افرادی که به دلیل مشکلاتی که، خارج از وجود شخص میباشد از جمله نیازهایی که یا جامعه باید به آن جواب میداد و نداده و یا خانواده فرد، بر چسبهای ناهنجاری را از همان دوران طفولیت خورده و در بزرگسالی با اقدامات بعدی مجرمیت را در نهاد آن ها تثبیت می کند؛ در این حین جامعه با هدف ارعاب سایرین و از بین بردن ابهت این اشخاص، آن ها را به صورتی غیر انسانی و موهن در کوچه و بازار میچرخاند.
اعمالمجازاتدراینقالب (اجرای مجازات در ملأعام)بانظریهجرمشناسیتعاملگراکهازرشتههایجرمشناسیواکنشاجتماعیاستتطابقبیشتریدارد. به موجباینتئوریکهبهمطالعهتعاملهاوکنشهایمتقابلمیانفردوجامعهمیپردازد،جامعهدررفتارافرادنقشبسیارمهموقطعی دارد. برابراینتئوریواکنشاجتماعیموجباتبرچسبوانگخوردنازناحیهجامعهبهفردرافراهممیکند کههرکدامازاجزانظامعدالت کیفریازجملهپلیسدادسرا دربرچسبخوردنمجرمنقشموثریدارند.
یکی از تاثیرات اجرای مجازات در ملأعام بر اساس نظریه بر چسبزنی آن است که هرگاه بر شخصی برچسب مجرمانهای وارد آید و او را از سنخی خاص از مجرمین به همگان معرفی کند، حتی افرادی که در رفتارهای همسان با او در گیرند، اما چنین بر چسبی نخوردهاند، با او برخوردی متفاوت پیشه خواهند کرد. مثلاٌ در مورد دو مجرمی که جرم مشابهی مرتکب شدهاند ولی مجازات یکی جرای نقدی و دیگری شلاق در ملأعام است، افراد جامعه، شخصی را که مجازات او در ملأعام اجرا شده است را مجرمتر میدانند؛ قضاوت افراد جامعه نسبت به شخص بر اساس عمل دستگاه قضایی است.
نتیجه دیدگاه بر چسبزنی این است که با عملکرد اشتباه دستگاه قضا در مورد مجرمین که شاید بر حسب اتفاق مرتکب جرم شده باشند، می تواند موجب شکل گرفتن هویتی جدید در واکنش به وارد آمدن بر چسب منفی در شخص باشد و مجرمیت را در فرد تثبیت کند. یعنی ابتدا بدنامی، همراه با وارد آمدن برچسب حاصل می آید؛ و دیگر آنکه، نوع نگاه دیگران به شخص که بدنام می شود، عمدتاًً متکی بر یک ویژگی خاص منش[۴۳]یا یک الگوی رفتاری خاص است. (همان: ۱۹۳) ویژگی یا الگویی که شالوده آن را محتوای همان بر چسب منفیِ آغازین تشکیل میدهد.
برای نمونه ممکن است برچسب منفی یاد شده، اصطلاح اراذل و اوباش، زورگیر، و غیره باشد؛ آن هم بدین سبب که ادعا شده پرخاشگری کرده یا مبادرت به کیفقاپی کردهاست. در اینجا هنگامی این بر چسب منفی به تعریفی جمعی و غالب در پاسخ به این پرسش بدل شود که: او چگونه فردی است؟، شخص مورد نظر در معرض بدنامی قرار میگیرد. از آن پس، هر فردی به شکل متناسب با مضمون آن بر چسب، در برابر او واکنش نشان میدهد. در پی حاصل آمدن بدنامی و با گذشت زمان، این احتمال پدید می آید که فرد، خود را به آن بر چسب جدید پایبند سازد و آنگاه، هویت خود را به شکلی متناسب با آن تغییر دهد. حاصل آنکه در دیدگاه بر چسبزنی، وارد آمدن بر چسب معمولاً پیامد منفی به بار میآورد.
نتیجه اینکه اجرای مجازات در ملأعام می تواند در بر چسب زدن به افرادی که میتوان با یک سری اقدامات اصلاحی مناسب، منابع از ارتکاب مجدد جرم توسط آن ها شد، مجرمینی به وجود میآورد که هویت خود را با آن جرم میشناسند و حتی این عمل می تواند بر روی افراد سست بنیاد که از لحاظ شخصیتی مشکل دارند، موجب غرور و افتخار به شمار آید که جرم چهرهای نشاطبخش و هیجانانگیز برای آن ها جلوه کند.
نظریه فشار و اجرای مجازات در ملأعام
نقطه شروع نظریه فشار، این تصور است که جرم اصولاً پدیدهای اجتماعی است. این دیدگاه مدعی است موجبات شکل گیری جرم را باید در درون اجتماع جست. به بیان دیگر، طبق نظریه فشار اعمال و ارزشهای مجرمان را اصولاً نیروها و عوامل فراگیر موجود در سطح جامعه تعیّن میبخشد،نظریه فشار استدلال می کند ترتیبات ساختارِ اجتماعیِ ویژهای با نرخهایِ بالایِ جرم همبستهاند؛ یعنی، آنها به جایِ تأکید بر تغییرِ مجرمان و بزهکاران پس از پیدایششان، بر تغییر بخشِ نسبتا سادهای از نظامِ اجتماعی در جامعه تأکید میکنند (وایت، ۱۳۹۲: ۱۴۲).
نگارشهای مختلف نظریه فشار، واکنشهای مناسب در برابر جرم را از نوع افزایش فرصتهامیدانند، یعنی تدبیری که با هدف کاهش فشارهای اجتماعی صورت میگیرد و می تواند در قالبهای گوناکونی مانند برنامه های آموزشی، طرحهای اشتغالزایی و همچنین برنامه های تفریحی و سرگرمی برای افراد و گروه های فوقالعاده محروم انجام بپذیرد (وایت، ۱۳۹۲: ۱۴۲). یکی از راهبردهایی که این نظریه، آن را در مسیر کاهش جرم مورد توجه قرار داده، دوباره جامعهپذیر کردن مجرم در خصوص هدفها و وسایل و شیوه های مرسوم اجتماعی است.
مطابق این دیدگاه اجرای مجازاتهای بدنی و به خصوص اجرای مجازاتهایی موهن و غیر اخلاقی که موجب تخریب شخصیت فرد می شود، نه تنها موجب جامعهپذیری شخص نمی شود، بلکه موجب تباهی فرد می شود. برای اصلاح مجرم و جلوگیری از ارتکاب جرم توسط افراد جامعه طبق این دیدگاه، باید ساختار جامعه را اصلاح کرد؛ در همین رابطه مطالعه ادوین ساترلند و کرسی[۴۴]مفهوم همنشینی افتراقی را برای توصیف علت شکل گیری جرم در جامعه بیان کردند؛ و برای آن راهکارهایی ارائه دادند که مجازاتهای بدنی و موهن نقشی ندارد. مثلاً ایجاد اشتغال برای جوانان، ایجاد مراکز تفریحی و رفاهی که جوانان بتوانند اوقات فراغت خود را در آن سپری کنند.
به نظر میرسد در کشور ما، علت بسیاری از جرایم خارج از اراده مرتکب است و ناشی از ساختار جامعه است، چیزی که حکومت کمتر به آن توجه می کند؛ و صرف، اجرای مجازات اسلامی، صرفنظر از علت و مشکلات موجود در جامعه را، راهگشای رهایی از جرایم میداند. قوه قضاییه به عنوان سازمانی که بر اساس قانون اساسی یکی از وظایفش پیشگیری از ارتکاب جرایم است[۴۵]، بر مجازاتهای بدنی و آن هم به این صورت که در ملأعام اجرا شود، اعتقاد دارد. با هدف ارعاب عمومی و برای پیشگیری از جرایم.