مبانی نظری سبک هویت
دوران نوجوانی از قدیم دورانی دشوارتر از دوران کودکی تلقی شده است. شاید به این دلیل که در این دوران تغییرات قابل توجهی از نظر جسمی، روان شناختی، شناختی و هیجانی در روابط اجتماعی در نوجوان رخ میدهد. تحولات پیچیده علوم، فنون و فرهنگ و ارتباط آنها از طریق شبکه های ارتباطی ابعاد گوناگون حیات انسان را تحت تاثیر قرار داده و او را با نیازها، شرایط پیچیده و جدید روبرو کردهاست(شهرآرای،۱۳۸۴). “رشد در دوره نوجوانی ناشی از تعامل عوامل چند گانه زیستی، روان شناختی، اجتماعی، میان فردی، فرهنگی و تاریخی بوده و توجه به هر یکی از این عوامل به تنهایی نمیتواند تصویر درستی از این تغییرات را به ما ارائه دهد. افراد در این مرحله سنی در معرض بسیاری از این مشکلات رفتاری و روانی قرار دارند. در دوره نوجوانی ضعف در تصمیم گیری در زمینههایی مانند مدرسه، روابط با جنس مخالف و مواد مخدر نتایج منفیتری از دوران کودکی را در بر داشته همچنین نوجوان بیشتر برای تصمیم گیریها و نتایج کارهای خود نسبت به دوره کودکی مسئول میباشد” (پترسون، ۱۹۸۸؛ به نقل از دستجردی، ۱۳۸۶). هیچ چیز در دنیا برای نوجوان و جوان به اندازه سوالاتی که به هویت او مربوط می شود نگرانی و دلواپسی ایجاد نمیکند. این که او به گمان خویش، چگونه انسانی است و درباره استنباط دیگران درباره خود چه احساسی دارد، او را برای ((تسلط بر خود)) به تلاش وا میدارد. درک هویت خود مستلزم تقابلی روانی – اجتماعی است. به عبارت دیگر نوجوان باید بین تصویری که از خودش دارد و تصویری که از استنباط و انتظار دیگران از خودش دارد، هماهنگی ایجاد کند. نوجوان زمانی به ایجاد هویت دست مییابد که ارزش های خود را انتصاب و نسبت به اهداف یا افراد خاصی احساس وفا داری می کند. “بررسی ها نشان دادهاند که رفتارهای پر خطر در دوران نوجوانی افزایش مییابند و گرایش به تنوع رفتارهای پر خطر و یا پرداختن به چندین رفتار پرخطر با هم در این دوران دیده می شود برای نمونه ممکن است سو مصرف مواد و روابط جنسی ناایمن با هم رخ دهند” (فارل، وانیش، هوارد ، ۱۹۹۲؛ به نقل از دستجردی، ۱۳۸۶).
هویت
در مطالعه شخصیت انسان «هویت» جنبه اساسی و درونی است که به کمک آن فرد با گذشته خود ارتباط یافته، در زندگی احساس تداوم و یکپارچگی می کند. شکل گیری هویت، ترکیبی از مهارتها، جهان بینی و همانندسازیهای دوران کودکی است که به صورت یک کل کم و بیش منسجم، پیوسته و منحصر به فرد در میآید که برای فرد، حس تداوم گذشته و جهت گیری به سوی آینده را فراهم میسازد. اریکسون بر این باور است که شکل گیری و پذیرش هویت فرد، تکلیفی به طور کامل دشوار و اضطرابزاست. افرادی که به هویتی قوی دست مییابند، برای رویارویی با مسائل بزرگسالی آماده میشوند و افرادی که نمی توانند به چنین هویتی دست یابند، بحران هویت را تجربه میکنند. چنین افرادی نمیدانند که چیستند، به کجا تعلق دارند یا میخواهند به کجا بروند. در نتیجه ممکن است از مسیر بهنجار زندگی، تحصیل، شغل و ازدواج کنارهگیری کنند (کشاورزی، ۱۳۸۸). شکل گیری هویت تحت تأثیر عوامل بین فردی است که شامل ظرفیتهای ذاتی خود فرد و اکتساب ویژگیهای شخصیتی است. بنابرین همان قدر که شخص با افرادی که مورد احترام او هستند و به نصیحتهای آن ها گوش میدهد، همانندسازی می کند و همچنین همانقدر که فرد از عوامل فرهنگی که شامل ارزشهای اجتماعی گسترده بوده و فرد در زمان رشد در معرض آن ها قرار میگیرد پیروی میکند، شکل گیری هویت او موفقیتآمیز خواهد بود (نجاین و همکاران، ۲۰۰۷). دستیابی موفقیت آمیز به هویت موجب اولین تکلیف بزرگسالی یعنی رشد احساس صمیمیت حقیقی می شود.ناکامی در دستیابی به هویت به عدم صمیمیت و فاصله گذاری منجر می شود. فاصله گذاری به آمادگی برای فاصله گرفتن از مردم و موقعیتهایی که ممکن است به طور مناسبی هویت فرد را نقض میکند اطلاق می شود. بنابرین حل موفقیت آمیز مباحث هویت نه تنها برای سلامت فرد مفید است بلکه برای روابط آن ها نیز اهمیت دارد. طبق نظر اریکسون صمیمیت اصیل و واقعی تنها بعد از شکل گیری هویت ایجاد می شود. ایجاد مفهومی از خود شرط لازم و قدم اول برای صمیمیت است که به صورت توانایی داشتن روابط دوجانبه با دیگر افراد تعریف می شود. دو جانبه بودن به این مفهوم است که هر دو شخص باید همزمان نیازها، احساسات و افکار دیگری را آن چنان که به نیازها و افکار خود توجه دارند، مورد توجه قرار دهند(شوارتز،۲۰۰۱). باز شناسی مفهوم هویت نیازمند عطف توجه به ((شخصیت)) است. شخصیت عبارتند از: مجموعه ای از خصوصیات مختلف فرد مانند ساختمان بدنی، خلق، رفتار، علایق، گرایش ها و توانایی ها و استعدادهای فرد. هویت در واقع همان شخصیت است که مورد آگاهی درونی قرار گرفته. احساس شخصیت را می توان هویت نامید. با توجه به این تعریف باید به دو نکته تأکید کرد: هویت امری عقلانی و عاطفی است و تفسیری است سنجیده و قانع کننده از شخصیت و ابعاد آن. هویت از یک سو امری درونی است و از سوی دیگر وابسته به عوامل فراوان بیرونی که بر نگرش و تفسیر آدمی اثر میگذارد (شهرآرای،۱۳۸۴).
هویت و بحران هویت
سلامت شخصیت در گرو سازگاری آدمی با محیط اجتماعی پیرامون و رعایت امور اجتماعی و نیز تفسیر متوازن و سازگار از خود، جامعه و ارزش هاست. هنگامی که در این فرایند خللی وارد شود نابهنجاری و اضطراب روانی نمودار خواهد شد و آن گاه که این اختلال مضاعف شود و پیامدهای ویرانگری بیافریند می توان آن را بحران نامید. از این رو هویت سالم و آرام در جایی معنی مییابد که شخص از نگرش یک دست و سنجیده ای از خویشتن و جهان بهرهمند باشد و عناصر سازنده شخصیت وی از سازگاری برخوردار باشند (شهرآرای، ۱۳۸۴).
پایه های نظریه هویت
الف ) فروید
فروید (به نقل از شولتز، ۲۰۰۱)، یکی از اولین روان شناسان نظریه پردازی است که سوال بنیادی ((تعریف خود)) را مطرح کرد. فروید بر این باور بود که احساس فرد از خود، از درون فکنی های والدین در طول پدید آیی فرا خود و در پایان تعارض اودپیی شکل میگیرد. فروید نه تنها معتقد بود که این درون فکنیها پایه ((تعریف خود)) فرد در طول دوره کودکی را شکل میدهد، بلکه این همانند سازی ها به طور معناداری در طول نوجوانی یا بزرگسالی تغییر نکرده و حفظ می شود. وی بر این باور بود که مفهوم خود فرد، تابعی از فرآیندهای همانند سازی مهمی است که در طول سالهای پیش دبستانی اتفاق می افتد.
ب ) اریکسون
اگر چه فروید درباره همانندسازی و دیگر فرآیندهای مشابه هویت مطالبی نوشت، اولین نوشته های روان کاوانه که شکل گیری هویت را امری فراتر از همانندسازی کودکی و درون سازی والدینی تبدیل کرد، آنهایی بودند که اریکسون در کتاب خود با عنوان ((کودک و جامعه)) آورده است. او بر این باور بود که وجود عناصر انتخاب شده هویت، کودک را از نوجوان و بزرگسال متمایز می کند. وی بر این نکته تأکید می کند که ((انسجام هویت، پایان کودکی را نشان میدهد)) (مارسیا، ۱۹۹۳؛ به نقل از شولتز، ۲۰۰۱).