۱٫چیزی تحت عنوان بعد معنوی وجود دارد.
۲٫معنویت یک پدیده انسانی است و به صورت قابلیت و ظرفیت، در همه مردم وجود دارد.
۳٫معنویت مترادف با مذهبی بودن نیست.
۴٫معنویت قابل تعریف تشریح و اندازه گیری است.
الکینز و دیگران در تلاش برای شناخت گسترده تر معنویت، ادبیات مربوط به معنویت را مطالعه کرده و از بررسی اجزای تشکیل دهنده معنویت، دریافتند که معنویت شامل نه خصوصیت اساسی است. در واقع آن ها پدیده معنویت را دارای یک ساختار چند بعدی می دانند که شامل نه بخش عمده می شود. این اجزا به طور خلاصه به قرار زیر هستند:
۱٫بعد روحانی یا فرا مادی: که به عنوان خدای مشخص فرد، خود فراتر یا بعد فرامادی تجربه می شود.
۲٫معنا و هدف در زندگی: به این معنا که می توان«خلاء وجودی» را با زندگی معنادار پرکرد.
۳٫داشتن رسالت در زندگی:فرد معنوی، نوعی احساس وظیفه و تعهد دارد.
۴٫ تقدس زندگی: زندگی مشحون از تقدس است و فرد معنوی، میتواند تجربه هایی نظیر حیرت و اعجاب، تحسین و شگفتی را حتی در موقعیت های غیر مذهبی نیز داشته باشد؛ و دیگر اینکه، سراسر زندگی مقدس است.
۵٫اهمیت ندادن به ارزش های مادی: رضایت نهایی را نه در مادیات، بلکه در مسائل معنوی و روحی می توان یافت.
۶٫نوع دوستی: به معنای تحت تأثیر درد و رنج دیگران قرار گرفتن، داشتن احساس عدالت اجتماعی، و اینکه همه ما بخشی از آفرینش هستیم.
۷٫ایده آلیسم یا آرمانگرایی:فرد، جهانی بهتر را در ذهن به تصویر می کشد و تمایل دارد که این آرمان را برآورده سازد.
۸٫آگاهی از تراژدی: درد، مصیبت و مرگ قسمتی از زندگی هستند و به آن رنگ و روح می بخشند.
۹٫ثمرات معنویت: معنوی بودن واقعی موجب تغییر همه ی جنبههای بودن، و نحوه زیستن می شود(وست،۱۳۸۳: ۲۸-۲۷).
تعریف معنویت در محیط کار
تعاریف معنویت در محیط کار بسیار متفاوت و مختلف است هر صاحب نظر و اندیشمندی بر اساس نظرگاه خود به تعریف آن پرداخته و رسیدن به یک تعریف قابل قبول اکثریت اگر نگوییم غیرممکن، حداقل بسیار مشکل به نظر میرسد(رستگار،۱۳۸۵: ۹۳). معنویت در کار با روح تیمی یا همبستگی تیمی متفاوت است. تعریف معنویت در کار مانند تعریف معنویت، مشکل است. اولا تعاریف بسیارند، ثانیاً نمی توان به یک تعریف مورد قبول اکثریت دست یافت. در ضمن ما نمی توانیم بگوییم معنویت در بنگاه یا کارگاه یا سازمانی خاص، معنویت در کار است. همین طور نمی توانیم دقیقا معنویت در کار را تعریف کنیم(رستگار،۱۳۸۵: ۸۱). هرچند فقدان یک مقیاس یا یک تعریف پذیرفته شده مورد قبول اکثریت، مانع گسترش آن شده است، ولی کاربرد آن در سازمان غیر قابل انکار است. از این رو لازم است برای تحقیقات تجربی در این زمینه به تعریف قابل قبولی دست یافت. بدین ترتیب بررسی و مطالعه تعاریف گوناگون در این زمینه حائز اهمیت است. لذا در این قسمت به برخی از تعاریف معنویت در کار اشاره می شود:
۱٫ معنویت در کار دربرگیرنده مفهومی از احساس تمامیت، پیوستگی در کار و درک ارزش های عمیق در کار است(گیبونز،۱۹۹۹، به نقل از موسوی،۱۳۸۷: ۶۴).
۲٫ به نظر میتروف و دنتون(۱۹۹۹) معنویت در کار، در برگیرنده تلاش برای جستجو و یافتن هدف غایی در یک فرد برای زندگی کاری، به منظور برقراری ارتباط قوی بین فرد و همکاران و دیگر افرادی که به نحوی در کارش مشارکت دارند و همچنین سازگاری یا یگانگی بین باور های اساسی یک فرد با ارزش های سازمانش میباشد.
۳٫ معنویت در کار، درک و شناسایی بعدی از زندگی کاری یک فرد است که درونی و قابل پرورش میباشد و به واسطه انجام کارهای با معنا در زندگی اجتماعی پرورش مییابد(اشموس و دوچن،۲۰۰۰: ۱۳۷).
۴٫ معنویت در کار، سفری به سوی یکپارچگی و معنویتکهبرای افراد و سازمان کمال و پیوستگی در محیط کار را فراهم می آورد(گیبونز[۱۴۸]،۲۰۰۱: ۳).
۵٫ معنویت در کار، وضعیت ویژه ای است که دارای ابعاد روحی، عاطفی، شناختی[۱۴۹] و رازورانه[۱۵۰](عرفانی) است و شامل کار جذاب است که از ویژگی های آن، احساس مطلوب بهروزی، و اعتقاد به انجام کار معناداری است که هدف والایی را دنبال میکند، و همسویی ارزش ها، اعتقادات کاری فرد و احساس استقلال با این ویژگی که با چیزی بالاتر از خود، پیوند و ارتباط معنوی یافته ای، و احساس همبستگی که همان احساس ارتباط با دیگران و هدف مشترک است(کینجرسکی و اسکریپنیک[۱۵۱]،۲۰۰۶: ۲۸۳-۲۸۲).
۶٫ رستگار(۱۳۸۵) معتقد است که معنویت در کار، تلاش در جهت پرورش حساسیت نسبت به ارتباط فرافردی، ارتباط درون فردی، ارتباط میان فردی و ارتباط برون فردیدر زندگی کاری به منظور بالندگی در رسیدن به تعالی انسانی میباشد.این تعریف در بر گیرنده همه ابعاد وجودی انسان است یعنی ابعاد زیستی، اجتماعی، روانی و معنوی.
۷٫معنویت در کار، چارچوبی است از ارزش های سازمانی که معرف فرهنگی است که تجربه تعالی کارکنان را از میان فرایند های کاری ارتقاء میدهد و احساس پیوند با دیگران را در آن ها میسر میسازد؛ به گونه ای که احساس تکامل و لذت میکنند(گیاکالون و جرکویز،۲۰۰۳، به نقل از کینجرسکی و اسکریپنیک،۲۰۰۶: ۲۸۲ ).
دیوید بوژ[۱۵۲](۲۰۰۰) تعاریفی که در زمینه معنویت در کار و سازمان، یافته است در ۶ پارادایم و استعاره مرتبط با موضوع طبقه بندی کردهاست که عبارتند از: انسانگرا، بومشناس[۱۵۳](طرفدار محیط زیست)، پست مدرن تصدیق آمیز، مدیرمآب[۱۵۴]، بنیادگرا[۱۵۵]، پست مدرن شک گرا.
برادلی و کائونای(۲۰۰۳) در تحقیقات شان از یافته های بژ استفاده کرده و برای بررسی و مطالعه تعاریف معنویت در کار و سازمان آن ها را به ۵ پارادایم تقسیم کردند:
۱٫ سنت گرا[۱۵۶]: تعریف معنویت با توجه به وابستگی و تعلق داشتن به یکی از ادیان شناخته شده جهان مثل بودا، اسلام، مسیحیت و …
۲٫ آیین گرا[۱۵۷]: تعریف معنویت با توجه به وابستگی و تعلق داشتن به یکی از ادیان سبز فایل مثل اعتقاد به جان داشتن اشیاء، طبیعت گرایی و اعتقاد به عالم روح
۳٫ انسان گرا[۱۵۸]: تعریف معنویت برحسب خودتحولی، شفقت، صداقت و عباراتی که بیانگر ارزش دادن به برقراری ارتباط با دیگران است.
۴٫ پست مدرن تصدیق آمیز[۱۵۹]: معنویت با تعاریف آزادانه و با مسامحه درباره واژه هایی مانند عشق، احساس، خوب بودن و واژه هایی که بیانگر ارزش دادن به خود است.
۵٫ پست مدرن شک گرا[۱۶۰]: داشتن نگرش کاملا منفی درباره معنویت، احساس اینکه معنویت ابزاری است برای رهبران که پیروان خود را استثمار کنند یا مدیران کنترلی بیش از پیش بر زیردستان اعمال کنند(عابدی جعفری و رستگار،۱۳۸۶: ۱۰۹-۱۰۷).
علل جذابیت و علاقه به معنویت
اشموس و دوچن(۲۰۰۰)، علل رشد علاقه مردمبه معنویت در محیط کار به خصوص در ایالات متحده را چنین بیان میکنند: