ساخت ذهنی، هوش و تجربههاى علمى شاگرد موضوع دیگرى است که در روش تدریس باید به آن توجه شود. ساخت ذهنى کودکان با ساخت ذهنى بزرگسالان متفاوت است؛ بنابرین، معلم باید برنامه و مواد آموزشى را مطابق سطح درک و فهم شاگردان عرضه کند تا براى آنان قابل جذب باشد؛ یعنى برنامه درسى و نوع و مقدار تکلیف باید بر اساس مراحل رشد ذهنى و توانایىهاى مختلف شاگردان پىریزى شود؛ زیرا هر غذاى فکرى (برنامه درسی) براى همه سنین به یک اندازه مناسب نیست. معلم باید توجه داشته باشد که سیر تکوینى مراحل رشد، از لحاظ سن و محتواى تفکر، یکبار براى همیشه و به طور ثابت تعیین نشده است؛ بنابرین، او مىتواند به مدد روشهاى سالم، بازده کار شاگردان را افزایش دهد، و حتى رشد معنوى آنان را بىآنکه به استحکام آن لطمهاى بزند، تسریع کند. معلم باید به شاگردان فرصت دهد تا دانش خود را خودشان بسازند. کودکان بیشتر از آنکه به آموزش مستقیم نیازمند باشند، به فرصتهاى یادگیرى مستقیم محتاجند؛ بنابرین، بهتر است که معلمان تا حد امکان از آموزش و انتقال مستقیم مفاهیم بکاهند و به فراهم آوردن فرصتهاى یادگیرى و ترتیب دادن مواد آموزشى براى ایجاد موقعیت مطلوب یادگیرى اقدام کنند. موقعیت اجتماعى شاگرد از عوامل دیگرى است که بر تدریس معلم مؤثر است. شاگردان در فرایند اجتماعى شدن، نیازمند الگوى سالم هستند تا بتوانند ساخت مطلوب شدن را در خود بیافرینند. والدین و معلمان نخستین الگوهاى مؤثر در تشکیل شخصیت شاگردان به شمار مىروند؛ زیرا در آغاز جریان رشد اجتماعی، افراد بالغ همیشه سرمشق هر گونه صفات اجتماعى و اخلاقى هستند، اما این وضع چندان بىخطر نیست؛ مثلاً وجههاى که معلم در نظر شاگرد دارد، سبب مىشود که شاگرد اظهارات وى را بپذیرد و این پذیرش او را از تفکر باز مىدارد. این عمل، ایمان مبتنى بر اقتدار دیگران را جانشین اعتقاد فردى شاگرد مىسازد و اجازه نمىدهد که در راه تفکر و گفت و شنود که موجد عقل است – گام بردارد. در فرایند آموزش، همکارى متقابل شاگردان به اندازه عمل بزرگسالان اهمیت دارد. این همکاری، از لحاظ عقلی، بهتر از هر امر دیگرى مىتواند مبادله واقعى اندیشه را تسهیل کند و شاگردانى با ذهنهاى نقاد و تفکر منطقى پرورش دهد. در زمینه اخلاقى نیز همین امر صادق است؛ به این معنى که کودک، بد و خوب را صرفاً آن چیزى تلقى مىکند که با قاعدهاى که بزرگسالان وضع کردهاند، مطابق باشد. این اخلاق، یعنى اخلاق اتکالى یا اطاعت از دیگران، شاگردان را به انواع کجرفتارىها سوق خواهد داد. اینگونه اخلاق قادر نیست کودک را به استقلال وجدان فردی، یعنى اخلاق مبتنى بر خیر- در مقابل اخلاق مبتنى بر تکلیف – سوق دهد. در نتیجه، کودک براى درک ارزشهاى اساسى جامعه دچار شکست مىشود. شناخت مسائل یاد شده مىتواند به معلم در فرایند آموزشى و اتخاذ روش مناسب تدریس کمک کند.(سیف،۱۳۹۰)
ب- تأثیر فضا و تجهیزات آموزشی در فرایند تدریس
معلم خوب در شرایط محدود نیز مىتواند مؤثر واقع شود. اما شکى نیست که فضا و تجهیزات آموزشى مناسب در کیفیت تدریس معلم بسیار مؤثر است. کثرت شاگردان، نداشتن میز و نیمکت، کیفیت نامطلوب تخته گچی، عدم نور کافی، کلاسهاى سرد و تاریک با پنجرههاى مشرف به خیابان، غیربهداشتى بودن کلاس و نداشتن زمین بازی، کتابخانه، نمازخانه، آزمایشگاه و صدها امکانات دیگر مىتوانند روش تدریس معلم را تحتتأثیر قرار دهند. (شعبانی،۱۳۸۴)
دو مدرسه را تصور کنید: اولى داراى فضاى آموزشى مناسب، کلاسهاى وسیع، نیمکتهاى سالم و راحت، وسایل آموزشى مرتب، سالن اجتماعات، کتابخانه، نمازخانه، زمین ورزش و فضاى باز ورزشی، و دومى بعکس، داراى کلاسهاى تنگ و تاریک که اصولاً براى فعالیتهاى آموزشى ساخته نشده است، نیمکتهاى کهنه و ناکافی، فاقد تجهیزات آموزشی، فاقد زمین ورزش، کتابخانه و نمازخانه. آیا فعالیتهاى آموزشی، بویژه تدریس و یادگیری، در این دو محیط به طور یکسان صورت خواهد گرفت؟ آیا معلم و شاگرد در دو محیط نامبرده به یک اندازه مىتوانند به تلاش آموزشى و پرورشى بپردازند؟ در کلاسى که براى نشستن شاگردان جاى کافى وجود ندارد، معلم هرگز نمىتواند با فکرى آسوده به تدریس بپردازد. حتى فضاى باز موجود مدرسه و چشمانداز آن نیز مىتواند در روحیه شاگرد و معلم تأثیر بگذارد و کیفیت تدریس و یادگیرى را افزایش دهد. شاگردان نیازمند تلاش و جنب و جوشند و معمولاً چنین امکانى در زندگى شخصى آنان وجود ندارد و مدرسه باید این امکان را براى آنان فراهم کند. اگر مدرسه فاقد نمازخانه یا کتابخانه باشد، چگونه مىتوان انتظار داشت که شاگردان در مراسم نماز شرکت کرده یا به مطالعه کتاب عادت کنند؟ یا اگر مدرسهاى فاقد تجهیزات آموزشى باشد، چگونه مىتوان از معلم انتظار تدریس با کیفیت مطلوب و از شاگردان انتظار یادگیرى مطلوب داشت. فعالیت آموزشى مدرسه باید در فضایى مناسب، با روش و امکانات مطلوب و بر اساس نیازها، علایق و زمینههاى علمى شاگردان تهیه شود و انجام پذیرد تا معلم در تدریس و شاگردان در یادگیری، احساس رغبت و انگیزه کنند و از فعالیت خود احساس لذت و رضایت نمایند. (همان منبع،۱۳۸۴)