نوآوری میتواند از طریق خلق کالا یا خدمت جدید و تحریک هیجان ها و علائق مصرف کنندگان، تقاضای آنان را افزایش داده و به این ترتیب حجم فروش و ارزش کسب و کار را ارتقا دهد.
برند های قدرتمند به نوآوری در سازمان ها هدف می بخشند
در عصر ما نوآوری به منزله عامل اصلی و کلیدی موفقیت کسب و کارها است و شعار مدیران موفق امروزی؛ « نوآوری یا نابودی » است. اندرز بسیاری از استادان عرصه مدیریت این است که « روح و جان کارآفرینی، نوآوری و خلاقیت است ». اگر ایجاد نوآوری در کسب و کار خود را صرفا عامل سودآوری در نظر بگیریم، خطای بزرگی مرتکب شده ایم.
نوآوری و به همراه آن خلاقیت میتواند ما را د ررسیدن به اهداف سازمان تضمین نماید.
شرکت Apple بهترین نمونه از شرکتی نوآور- از برند قدرتمندی برخوردار است که به خوبی توسط کارکنان و مشتریان درک شده و دارای هدف روشنی است. هدف Apple این است؛ « توسعه تکنولوژی هایی که امکان برخورداری از مزیت ها و امکانات تصویری، ویدئویی و موسیقی را برای افراد فراهم می آورد ».
برخورداری از این هدف روشن، نام Apple را با تعالی در عرصه طراحی و نوآوری تکنولوژیکی مترادف کردهاست. به این ترتیب نام Apple به برند معروف و محبوب کارکنان و مشتریان خود، تبدیل شده است.
برخورداری از این ویژگی برای شرکت مزیتی منحصر به فرد است. کارکنانی که در زمینه تولید محصولات جدید فعالیت میکنند، دلیل محبوبیت Apple را در نزد مشتریان خود به درستی درک می نمایند. آن ها انتظارات مصرف کنندگان را دانسته و ویژگی هایی را که میتواند محصول را برای آن ها جذاب و شگفت آور نماید، تشخیص میدهند. قدرت این برند گرایش و جهت گیری های خاصی را نسبت به بازار ارائه کرده و فعالیت های نوآورانه آن را هدفمند میکند.
۲-۲-۱- ۴- ایجاد و مدیریت یک برند موفق
اگرچه ایجاد یک برند اثربخش برای موفقیت هر کسب و کاری یک نیاز بنیادین به حساب میآید اما در برخی موارد این مفهوم با سوء برداشت هایی همراه است.
به عنوان مثال در بسیاری از شرکت های آسیایی گرایش به برندسازی صرفا در قالب یک فعالیت بازاریابی محض دیده می شود که هدف نهایی آن جلب توجه مشتری به هر طریق ممکن است. اما در واقع برندسازی باید با پشتیبانی همه جانبه سیستماتیک در طرح جامع راهبردی سازمان گنجانده شود.
امروزه اهمیت مفهوم برند در خرید مشتریان به حدی است که برخی از صاحبنظران از آن به عنوان یک محصول کامل یاد کرده و معتقدند بسیاری اوقات مشتریان در عوض آنکه محصول را خریداری نمایند، برندها را می خرند. از این رو شناخت عوامل مؤثر بر این انتخاب و بررسی ویژگیهای خاص برند اهمیتی دوچندان یافته و انجام تحقیقات متنوعی را در این زمینه ضرورت میبخشد.
آکر[۶] در کتاب خود درباره ی ساختن برندهای موفق معتقد است که ویژگیهای دیداری یک برند از تاثیر زیادی در انتخاب آن برخوردار است. وی معتقد است که پیوستگی و علائق مشتری نسبت به ابعاد خاصی از برند همچون صداقت و واقعیتگرایی در برند، برقراری رابطه های مثبت با مشتری، احساس تازگی به مشتری دادن، اعطای شخصیت مطلوب و.. میتواند در انتخاب او تاثیر گذار باشد. البته نقش گروههای مرجع و توصیه های افراد هم رده در این باره بسیار تاثیرگذار است. مطالعات بردن و اتزل[۷](۱۹۸۲) نشان داد که نقش گروههای مرجع و توصیه دیگران مهم است. . البته این تاثیر در اینکه برند یاد شده مربوط به چه کالایی (ضروری یا غیر ضروری) باشد و یا آنکه در چه موقعیتی (خصوصی یا عمومی بودن مکان مصرف) مصرف شود متفاوت است.
سوجی[۸](۲۰۰۰) میگوید کسب جایگاه و شان اجتماعی و احساس نسبت به آنکه با خرید یک برند خاص میتوانیم همچون دیگران شویم، از تاثیرگذارترین عوامل در انتخاب برند محسوب می شد. علاوه بر این در این تحقیق اثر عواملی همچون گرانی برند، افتخار نسبت به مالکیت آن برند، طراحی مناسب، مطمئن بودن آن و از
همه مهمتر شهرت برند بر انتخاب یک برند خاص به تأیید رسیده است.
به طور کلی پذیرفته شده است که برند ابزاری قدرتمند برای تمایز است و تمایز یکی از خصوصیات مهم بازاریابی رقابتی است(سویانگ بو[۹] ۲۰۰۹).در واقع ریشه ی لغت برند هم از تمایز است.برند در ریشه به معنی آهن گداخته است و برندینگ عملی بود که دامپروران سابق با داغ زدن توسط آهن داغ بر روی دام و احشامشان، آن ها را از دیگران متمایز میکردند.
کاتلر فواید و قابلیت های برند را اینگونه بر می شمرد:
۱٫تمایز
۲٫تامین کسب و کار آینده
۳٫تمایز در بازاریابی
۴٫خلق کارایی
۵٫خلق تصویر برند
۶٫ایجاد ارزش قیمت
۷٫ افزایش مشتری
۲-۲-۱-۵- توسعه ی یک برند
اگر سازمان، دستیابی به هم ترازی کلی با استراتژی گروهی را دنبال میکند باید به روشنی هویت، استراتژی و برنامه اجرایی جامعی را برای برند خود تدوین کند. مدل های مختلف برند از تنوع ماهوی و اندازه ای متفاوت برخوردارند و در این فرایند نکته کلیدی و حائز اهمیت انتخاب، توسعه و یا اصلاح مناسبترین برندی است که بیشترین سازگاری و همخوانی با سبک و سیاق و فرهنگ سازمان متبوع را داشته باشد.
گاه شاید تنظیمات و تغییرات جزئی صرف برای انطباق برند لازم باشد اما همان طور که میدانیم در زندگی همین نکات ریز و جزئیات است که بیشتر اوقات اختلافات عمده را رقم می زند. با تعیین اهداف، پیامدهای مثبت آن تنها در صورتی محقق خواهد شد که منطبق بر اهداف تعریف شده باشد که این نکته اهمیت و حساسیت فرایند هدف گذاری را نشان میدهد.
شکیبایی در همه حال یک مزیت به حساب میآید که این موضوع در اینجا نیز صادق است. برندهای موفقی مثل شهر “رم” به یقین یک شبه به وجود نیامده اند. موفقیت باید در قالب یک هدف بلندمدت دیده شود که شکست های مقطعی و خسارات مالی نیز جزء لاینفک مسیر تحقق آن است.
برندهایی که در مراحل آغازین شکل گیری قرار دارند، به طور اخص، نیازمند کسانی هستند تا آن ها را در مسیر صحیح موفقیت هدایت و تا رسیدن به سرمنزل مقصود از انحرا فشان جلوگیری کند. در این بین کارکنان سازمان نقش بسیار حیاتی و خطیری را ایفا میکنند زیرا آن ها نمایندگان بالقوه برند در سازمان و حتی برتر از آنند.
اما سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که چطور می توان از تعهد کارکنان مطمئن شد؟ پاسخ این است: از طریق درگیر کردن و آموزش آن ها در هر حوزه ای از استراتژی برند. در این بین نقش تکنولوژی بر هیچکس پوشیده نیست؛ ضمن این که سیستم های ارتباطات داخلی نیز میتواند ارزشی همسان با طلا داشته باشد. سازمان های هوشمند با شناسایی و تشویق کارمندانی که با سازمان همکاری میکنند پا را یک قدم فراتر می نهند.
برای مثال شرکت استارباکس[۱۰] تصمیم گرفت با اعطای امتیاز بخشی از سهام شرکت به کارکنان موفق، مراتب تقدیر و قدرشناسی خود را به آن ها نشان دهد.
این اقدام ها میتواند اهداف زیر را دنبال کند:
▪ بالابردن روحیه کارکنان
▪ ایجاد انگیزه
▪ تضمین قدرشناسی و خرید طرح های پیشنهادی برند توسط شرکت
▪ تحکیم ارزش های سازمانی
تحقق این موارد پیامدهای مثبتی خواهد داشت که به طور قطع بهتر از نهادینه شدن احساس سرخوردگی و بی علاقگی در محیط کار است.