تحلیل روان تحلیلی از اعتیاد مبتنی بر نظریه عمومی روان تحلیلی است. بنا بر نظر فروید اولین مرحله روانی – جنسی مرحله دهانی است. و ارضای این مرحله را شرط طی مراحل بعدی میداند، اگرچه فرد در کودکی برای نیازهای خود پاسخی دریاغت نکند و نیازهای خود را ارضاء نشده ببیند به تدریج خواهد آموخت که باید هر فرصتی را که به دست می آورد برای رسیدن به لذتی آنی از آن استفاده کند ( عدم ارضای نیازهای اولیه مانند آغوش گرم والدین، عدم اطمینان به وجود لذت های دائم ) به تدریج که فرد رشد میکند به مواد مخدر یا الکل رو می آورد تا به لذات و خوشیهای زودرس برسد اعتیاد به الکل را یک آسیب نوروتیک میداند (بلودر، ۱۹۱۱؛ به نفل از کارلسون،۲۰۰۱). فرانزی (۱۹۱۶) الکلیک بودن را فرار از خودشیفتگی میداند.
نظریه های روان تحلیلی معاصر بر اساس خود و تجربیات درونی شده در گذشته اعتیاد را یک پاسخ پیشرونده در مورد کمبودهای خود – تنظیم گری می دانند و استفاده از مواد اعتیاد آور و دیگر داروها را یک مکانیزم سازگاری تلقی میکنند که فرد توسط آن می کوشد تا با کمبودهای خود تنظیم گری که از محرومیت های دوران کودکی و تعاملات نادرست والدین – کودک سرچشمه میگیرد مقابله کند. بر اساس این نظریه که فرضیه خود درمانی نامیده شده است چند نوع از آسیبهای خود تنظیم گری منجر به مشکلات اعتیاد به مواد می شود معمولا ضعف این مدل آن است که فاقد پشتوانه و تأیید تجربی است (ورهیول[۲۹]، ۲۰۰۱).
خانتزیان (۱۹۸۸) که واضع این نظریه است آن را مکمل نظریات بیولوژیک و فرهنگی – اجتماعی برای علت شناسی اختلالات مصرف مواد میداند. همچنین در دیدگاه های جدید روان تحلیل گری به نقش دفاع های من ، ضعف مکانیزمهای دفاعی و آسیبهای عاطفی در رابطه با سوأ مصرف مواد توجه می شود. در این رویکرد کنترل عاطفی به عنوان یک موضوع محوری در علت شناختی اعتیاد مورد عاتقه روان تحلیل گران است. وارمر با الهام از کارهای راسکین و کریستال (۱۹۷۰؛به نقل از جعفری، ۱۳۸۲).
پویایی واپس روی عاطفه و اضمحلال دفاع را که هسته آسیب شناسی فرد معتاد است بررسی میکنند . از این نظر مصرف مواد تلاشی برای سازش با ترکیب احساسات دردناک است. وی معتقد است که برای درمان اعتیاد فقط روان درمانی مؤثر است. وارمر اصطلاح چرخه وسواس گونه مواد را به کار برد. این چرخه با یک بحران شدید، خودشیفتگی شروع و به یک واپس روی منتهی می شود که خود این واپس روی از ناتوانی فرد معتاد در کنترل عاطفه شدید خود ناشی می شود.
خانتزیان (۱۹۸۸) عقیده دارد که مواد با جابجایی دفاعها در ساختار روانی به معتاد کمک میکند تا با خشم و تنهایی کنار بیاید. وی این دفاع ها را ناشی از ناتوانی من در مراقبت از خود و خود تنظیم گری میداند. نیازهای شخص سرکوب و انکار می شود تا از خطر آسیب خودشیفتگی اجتناب ورزد. وقتی که خواسته ها مورد غفلت یا رد شدند، شخص معتاد احساس پوچی و تهی بودن میکند. در این حال نحوه درمان متضمن کنترل بر اعتیاد و رفتار تخریبی حاصله با بهره گرفتن از دارو و روان درمانی خواهد بود. به نظر خانتزیان ، روان درمانی به خود – کمبودی متمرکز است، زیرا این نقص معتاد را مستعد استفاده از مواد برای درمان خود میکند.
۲-۴-۳- نظریه رفتار گرایی
مدلهای نظریه یادگیری از چندین مکتب فکری مختلف راجع به رفتار شرطی شده یا یادگرغته شده نشأت گرفته است. این مکاتب فکری عبارتند از شرطی شدن کلاسیک، شرطی شدن عاملی، نظریه های یادگیری و مشاهده ای و نظریه های شناختی رفتاری (زاکرمن[۳۰]، ۱۹۹۷).
این نظریه ها به این عقیده هستند که رفتارهای اعتیادی شامل یکدسته عادات بد میشوند که قابل اصلاح و تغییر هستند. این مدل ها رفتارهای اعتیادی را روی یک پیوستار در مصرف مسولانه یا در مصرف در موقعیت های اجتماعی تا مصرف به صورت اعتیاد و مصرف اجباری مورد توجه قرار میدهند. آن ها اعتقاد دارند که تمام نقاط روی این پیوستار از مصرف تا مصرف تحت تاثیر یک سلسله فرایندهای یادگیری مشابه است.
شرطی شدن کلاسیک[۳۱]: بر طبق دیدگاه این دسته از روانشناسان یادگیری مصرف مواد والکل به مدت کوتاه به احساسات دلپذیری است که پدید میآید. پس از اولین مصرف شخص احساس اعتماد بنفس بالا، شجاعت در بیان نقطه نظرات، احساس شاد بودن، بالا رفتن قوه شعور و ادراک و بالا رفتن قوای جسمانی را احساس میکند این تغییرات به عنوان یک عامل تقویت کننده مثبت عمل میکند و بنابرین طبق اصول یادگیری یعنی اصل مجاورت فرد مصرف کننده با یادآوری نتایج مثبت از مصرف اولیه تمایل دوباره و چندباره به مصرف اینگونه مواد پیدا میکند. همچنین این حالت ها با دیگر متغیرهای محیطی اطراف همایند شده و شرطی شدن در سطح بالاتر را پدید می آورد. به مرور زمان بعد از اینکه بدن شخص با مقدار اولیه اش عادت پیدا کرد (پدیده تحمل) برای به دست آوردن تجارب اولیه مقدار مصرف خود را بالا میبرد تا اینکه از کنترل شخص خارج شده و شخص در اختیار مواد در میآید (اندرسون و وارن[۳۲]، ۱۹۹۶).
شرطی سازی کنشگر[۳۳]: نظریه پردازان شرطی سازی کنشگر اعتقاد دارندکه الگوهای رفتاری براثر تقویت های مثبت و منفی که به هنگام رخ دادن این رفتارها اعمال می شود به وجود میآیند. سوء مصرف الکل و مواد تحت تاثیر این دو نوع تقویت کننده به وجود میآیند (میلز[۳۴]، ۱۹۹۷). بر این اساس مصرف یک بر مواود رفتار مصرف مواد را تقویت میکند. مواد همچنین میتواند از طریق پایان دادن حالاتی از قبیل درد، اضطراب یا افسردگی، رفتار های پیشایند را تقویت کند (استابی[۳۵]، ۱۹۹۶).
۲-۴-۴- نظریه یادگیری اجتماعی شناختی
بر اساس نظریه یادگیری اجتماعی شرطی شدن نه تنها رفتارها را تحت تاثیر قرار میدهد بلکه باعث ایجاد افکار و عواطفی می شود که رفتار را شکل میدهد. یک مفهوم اساسی در نظریه یادگیری اجتماعی جبرگرایی متقابل است و آن بدین معنی است که اشخاص هم بر محیط تاثیر میگذارند و هم از محیط تاثیر میپذیرند. متغیر اصلی تعیین و چگونگی پاسخ هر فرد نسبت به محیط مفهومی است که خودکارآمدی خوانده می شود. باندورا (۱۹۸۵) دو نوع خودکارآمدی را مطرح میکند: ۱) خودکارآمدی مصرف و ۲) خودکارآمدی امتناع.
خودکارآمدی مصرف عقاید و باورهای شخص درباره توانایی خود در به دست آوردن و استفاده از مواد مخدر است. بعضی از اشخاص به دلیل آنکه می دانند در چه محلی و چگونه مواد را به دست آورند و مصرف کنند به مصرف مواد می پردازند. خودکارآمدی امتناع وابسته به توانایی مقابله شخص در برابر فشار اجتماعی برای مصرف مواد مخدر است. بنابرین اگر شخص قصد مصرف مواد مخدر را نداشته باشد، ممکن است به دلیل فقدان مهارتهای لازم در امتناع از فشار همسالان و دوستان به مصرف مواد، ماده مخدر مصرف کند.
بنابرین نظریه یادگیری اجتماعی – شناختی معتقد است که هر مقدار احساس فرد از توانایی برای انجام رفتار مناسب در یک موقعیت بیشتر باشد احتمال رخ دادن رفتار نامناسب و ناکارآمد کمتر می شود . به همین دلیل این نظریه همانند نظریه الگو سازی بر فنون افزایش خودکارآمدی تأکید میکند (باندورا،۱۹۸۵ به نقل از جانسون و هرینگر[۳۶]، ۱۹۹۳).
۲-۴-۵- نظریه شناختی – رفتاری