امروزه دولتها در پی تلاش برای افزایش امنیت خود، به این نتیجه رسیدهاند که علاوه بر خودیاری، باید مؤلفههای دیگری را هم در نظر داشته باشند. آن ها گسترش مناسبات سیاسی و اقتصادی، افزایش توان نظامی و دفاعی، یافتن همپیمان در سطح منطقهای و جهانی، همراهی با نظام امنیت جمعی را باهدف پایداری امنیت خود، دنبال میکنند که انعقاد پیمانهای امنیتی برای رسیدن به اتحاد نظامی و امنیتی و یافتن همپیمان در سطح منطقه و جهان، در همین راستا قابل ارزیابی است[۳۱]. پیمانها ابزاری است که دولتها با آن قدرت نظامی خود را افزایش داده تا به تحصیل اهداف تعیینشده خویش کمک کنند. آرایش، تعلیم نظامی سربازان در دوران صلح، مشاوره در هنگام بروز بحرانها و هماهنگ کردن استراتژیها در جنگ ازجمله تعهدات مشخصی است که طرفین یک اتحاد یا پیمان به گردن می گیرند[۳۲].
یکی از مباحث مهم پیمانهای امنیتی یا نظامی ضمانت اجرایی آن است؛ زیرا چهبسا ممکن است رهبران پیمانهای تشکیل دهند که صرفاً جنبهای بازدارندگی داشته و قصد اجرای تعهدات رسمی آن را نداشته باشند، اما هزینه های که همپیمان شدن در بردارد مانع از آن میشود که دولتها توپ توخالی بزنند. تشکیل یک پیمان قابلاعتماد متضمن هماهنگسازی سیاستهاست. رهبران نه تنها باید برای توافق بر تشکیل پیمانها و تأسیس هر گونه ساختار نهادی به مذاکره باهم بپردازند بلکه از این گذشته برای متقاعد ساختن دیگران به قابلاعتماد بودن پیمانشان باید اشتراک مقاصد خود را به نمایش بگذارند. سرانجام کوتاه از انجام تعهدات همپیمانی در صورتیکه توپ توخالی آن ها رو شود، میتواند پیامدهایی منفی برایشان به بار آورد؛ بنابرین بسیاری از رهبران از دادن وعده های که میل به اجرایشان ندارند به دلیل لطمهای احتمالی که چنین اقدامی بر باورپذیر بودن وعده های بعدیشان میزند میهراسند. ولی پیمانها کاملاً قابلاعتماد نیستند. دولتها با وابسته ساختن خودشان به دیگران در زمینهای حفظ امنیت، مخاطراتی را به جان میخرند. به طور مشخص دولتها باید نگران این باشند که اگر در بازداشتن تجاوزگران بالقوه موفق نشوند، شاید شرکای همپیمانشان آن ها را به حال خود رها کنند. برای نمونه در دوران جنگ سرد برای همپیمانان اروپایی، بهویژه آلمان غربی، بسیار اهمیت داشت که ایالاتمتحده نیروهایش را در مرز آلمان شرقی مستقر سازد. این واقعیت که هر گونه تهاجم شوروی به بهای از دست رفتن جان سربازان آمریکایی تمام میشد این احتمال را که ایالاتمتحده در جنگی متعارف اروپا را تنها بگذارد کاهش میداد[۳۳]. از سوی پیمانهای امنیتی، بهعنوان معاهدات بینالمللی، تمامی ابزارهای پیشبینی شده، در حقوق بینالملل عمومی، برای اجرای معاهدات، شامل آن ها نیز میشوند. ازجمله این ابزارها، طرح ایجاد مسئولیت بینالمللی برای دولت خاطی است. گرچه بسیاری از پیمانهای دوجانبه امنیتی آمریکا با سایر دولتها، طرفین را از ارجاع اختلافات ناشی از تطبیق، یا عدم اجرای تعهدات، به مراجع بینالمللی، داوری یا واگذاری به حلوفصل توسط دولتها دیگر ممانعت میکند؛ مانند پیمان امنیتی افغانستان – آمریکا که در آن هر گونه اختلاف ناشی از تطبیق و اجرای پیمان، صرفاً از طریق مذاکره باید حلوفصل گردد. ارجاع آن به دادگاه ملی یا بینالمللی یا داوری، توسط طرفین ممنوع شده است. بر این اساس پیمانهای امنیتی در مفهوم حقوق آن، معاهدات رسمی، سری یا آشکار بین دو یا چند تابع حقوق بینالملل است که به یکدیگر تعهد کمکهای سیاسی، نظامی و دفاعی در صورت بروز جنگ و نظایر آن را میدهند. این پیمانها ممکن است به صورت دوجانبه و چندجانبه، مخفی[۳۴] یا علنی، ساده یا دارای سازمان پیچیده، کوتاهمدت یا بلندمدت باشند و ممکن است برای جلوگیری از یک تهدید یا جنگ یا پیروزی دریک جنگ به وجود آیند[۳۵].
گفتار دوم: مفهوم سیاسی الزامات شکلگیری پیمانهای امنیتی
یکی از کارکردهای عمدهای دیپلماسی امنیتی– دفاعی، یارگیری به نفع خود در مقابل به حداقل رساندن قدرت تهاجمی دشمن، در تشکیل پیمانها علیه مواضع خودی است. در شرایط کنونی جهان یکی از شاخههای نوین قدرت پیمانهای امنیتی– دفاعی است. برای بقای سیاسی و غلبه بر بیثباتی، لازم است تا واحدهای سیاسی از یکسو به شرایط «خودیاری و یکجانبهگرایی[۳۶]» نائل شوند، از سوی دیگر، مشارکت در پیمانهای دفاعی و ائتلافها را در زمره عوامل قدرت ملی، همچنین ایفای نقش مؤثر منطقهای و بینالمللی موردتوجه قرار دهند[۳۷] بهطورکلی مشارکت در پیمانهای دفاعی و امنیتی را، باید شکل دوم افزایش قدرت ملی کشورها دانست.[۳۸]
دانشمندان و محققین علوم نظامی همچون توسیدید[۳۹]، از گذشتههای دور این پرسش را مطرح کردند که چرا دولتها، پیمانهای نظامی تشکیل میدهند؟ توسیدید استدلال نمود که دولتها، به منظور بازدارندگی یا خروج شرافتمندانه از یک درگیری، ترس و منافعشان باهم متحد میشوند. امروزه کارشناسان روابط بینالملل و اتحاد سیاسی، مانند تادسویا نوشیدا[۴۰]، به این نظرند که وجود یک تهدید یا قدرت دشمن، شرط ضروری، برای ایجاد یک پیمان امنیتی است[۴۱]. کارشناس اتحاد پول شودر[۴۲]، جلوتر رفته، سه دلیل برای ایجاد پیمانها بیان میدارد: تهدید[۴۳]، ایجاد توازن در برابر تهدید از طریق پیمان و تعهد، درنهایت برای رسیدن به قدرت برتر، با مدیریت ابزارها، در کشورهای ضعیف، عمدهترین دلایل تشکیل پیمان است. استفان والت، در کتاب اساس اتحاد خود نظر شودر را، انکشاف داده و به پنج اصل محرک پیمان و اتحاد اشاره می کند. ازنظر استفان والت، این پنج اصل عبارتاند از: