هر ننوع میل یا فشاری، حتی ضعیف، برای استفاده از هر ماده وسوسه تعریف می شود. درمانگران و محققان آن را به عنوان هر نوع علاقه، خواست، فشار، میل، نیاز، قصد یا اجبار برای استفاده تعریف میکنند. البته گاهی همبسته های اتوماتیک و رفتاری وسوسه ذهنی نیز در تعریف وسوسه وارد شده است اما به طور کلی تجربه خود آگاهانه میل به استفاده از یک ماده در نظر گرفته می شود. ( دراموند[۳۶] و همکاران ۲۰۰۰ ؛ به نقل از حسن پور ۱۳۸۵). بک و همکاران(۱۹۹۳) نظر به مارلاک (۱۹۸۵) را به ۴ نوع عمده وسوسه گسترش دادند.
-
- وسوسه پاسخی به نشانه های ترک (مانند: نیاز به دوباره خوب بودن)
-
- وسوسه پاسخی به فقدان لذت ( مانند: تلاش برای بالا بودن حالت روانی)
-
- وسوسه پاسخی شرطی شده به نشانه مواد
- پاسخ به میل ( عادت ترکیب مواد، بالا بردن میل جنسی) ( حسن پور ۱۳۸۵).
۲-۱۵-۵ نظریه شناختی – رفتاری
در دهه گذشته، درمان شناختی رفتاری توجه زیادی را به خود جلب نموده است . رویکرد ها و فنون درمانی جدید، به نحو مستمر گسترش یافته است و به جهان بالینی معرفی شده اند. بسیاری از آن ها اگر چه به دقت طراحی و به روشنی بیان شده اند اما هنوز در حد و اندازه امیدهای درمان باقی می مانند. درمان شناختی رفتاری به وضوح نه امید است نه خیال بافی درمانی گذرا. کثرت شواهد پژوهشی و بالینی شناختی- رفتاری به نحو فزاینده از کاربر آن در طیف وسیعی از موقعیت های بالینی و طیف گسترده ای از اختلال و ناکارآمدی ها حمایت میکنند. در اساس این دیدگاه رشد اعتیاد به اینترنت با شرایط روان شناختی قبلی به وجود میآید ( دیویس ۲۰۰۱) و در اکثر مواقع این اسیب شناسی شامل افسردگی، اضطراب اجتماعی و انواع روان پریشی ها است ( مورهان – مارتین و اسکامیکر، ۲۰۰۰). این بیماران ( معتادین به اینترنت) مستعد درمان با درمانهای شناختی و رفتاری اند ( یانگ ۲۰۰۷). یانگ عنوان میکند که معتادان به اینترنت شناخت های بسیار مشکل زایی را نسبت به غیر معتادین دارند که در استفاده آسیب زا اینترنتی نیز سهم دارد. زیرا مکانیزم گریز روانشناختی برای اجتناب از مشکلات ادراک شده و واقعی را فراهم میکند.
وقتی فرد در معرض استفاده از اینترنت قرار میگیرد فرایند کاربرد مشکل زای اینترنت سروع می شود . این اسیب شناسی زمینه ای، نوعی آمادگی و تمایل است و. استرس آن را آغاز میکند. چندین عامل دیگر نیز در ایجاد و یا حفظ اختلال دخالت میکنند:
اولاً بعضی از تقویت کننده های رفتاری وجود دارند که به عنوان عامل شرطی عمل میکنند. اتاق، صندلی، دست زدن به صفحه کلیدی، موس، صدای شروع رایانه، بوق یا صدای زنگ آن از این قبیل هستند.
ثانیاًً بدکاری شناختی نیز در این جال عمل میکند زیرا شناخت غیر سازشی در زمینه خود و دنیا شاخص های اولیه این اختلال هستند. باورهایی مانند هیچکس در بیرون از اینترنت از من خوشش نمی آید، یا اینترنت تنها جایی است که واقعاً می شود مردم را شناخت، و هر کسی به نوعی به اینترنت آلوده است و مانند آن افکار شناختی مشکل زا در زمینه «دنیا» هستند.
ثالثاً بیان کیفی کاربری اینترنت بستگی به شبکه حمایتی اجتماعی فرد دارد. اگر تمام عوامل در فرد وجود داشته باشد و حمایت اجتماعی نشود، احتمال دارد به اعتیاد اینترنت عمومی روی بیاورد که با رفتارهای جلب توجه اجتماعی، غیر شخصی و غفلت کاری مشخص می شود. اما اگر جهات اجتماعی داشته باشد اعتیاد به اینترنت ویژه در او ایجاد خواهد شد که فقط در بخش ویژه ای از تکنولوژی است مکانند بازی یا هرزه نگاری جنسی. از دیدگاه رفتاری- شناختی نشانه های اختلال شامل افکار وسواسی درباره اینترنت، کنترل تکانه ضعیف، ناتوانی در متوقف کردن استفاده از اینترنت و مهم تر از همه این باور است که اینترنت تنها دوست فرد است. علاوه بر این در موقعی که تماس برقرار نیست و به فکر اینترنت بودن، بار آینده تماس گرفتن را پیشبینی کردن و صرف مخارج زیاد درباره اینترنت و کارهای مربوط به آن نیز نشانه های دیگر این اختلال هستند. مشکل عمده دیگر جدا کردن فرد از دوستان فرد به نفع دوستان اینترنتی است و در نهایت نوعی احساس گناه، درباره استفاده از اینترنت و دروغ گفتن به دوستان درباره وقت صرف شده و به صورت سری نگهداشتن آن، نشانه های دیگر این اختلال هستند. این افراد در حالی که می د انند کارشان از نظر اجتماعی مورد پسند نیست، نمی توانند آن را متوقف کنند چرا که خود، به خود ارزشی کمتر و در نتیجه نشانه های بیشتر می انجامد.
در زمینه سبب شناسی اعتیاد به اینترنت از دیدگاه رویکرد شناختی- رفتاری، اعتقاد بر آن است که اختلال از مشکل شناختی فرد همراه با رفتارهایی که یا پاسخ غیر سازشی را حفظ میکند یا شدت آن را افزایش میدهد، ناشی می شود . به نظر دیویس(۱۹۹۹) اگر چه نشانه های مسلط، اختلال عاطفی و رفتاری است اما نشانه های شناختی در واقع تاثیر فراوانی دارند و میتوانند نشانه های رفتاری و عاطفی را ایجاد نمایند نه بر عکس .
بنابرین بر خلاف تحقیقات قبلی که بر روی اجزاء رفتاری ( یانگ۱۹۹۶) و پیامدهای منفی در زندگی روزمره ( دیویس ۱۹۹۹) تأکید داشتند، این عوامل که مشابه آن در افسردگی نیز وجود دارد نوعی رفتار سبک شناختی تکراری، احساس خود به آگاهی، خود ارزشی پایین، سبک شناختی، افسرده خویی، عزت نفس پایین و اضطراب اجتماعی است. برای توضیح این نظریه از مفاهیم اولیه باید روشن شود. اولاً همان طور که آبرامسون و دیگران ۱۹۸۹، به نقل از حسن پور ۱۳۸۵) میگویند باید بین علل لازم، کافی و تسهیل کننده نشانگان فرق گذاشت:
علت لازم، یک عامل سبب شناسی است که حتماً باید حضور داشته باشد تا نشانگان ظاهر شود. منتهی باید در نظر داشت که هر وقت علت لازم حضور داشته باشد الزاماًً ممکن است نشانگان رخ ندهد، یعنی این علت لازم است، اما کافی نیست.
علت کافی عاملی است که در حضور آن رخداد نشانگان را تضمین میکند و بنابرین برای ظهور این نشانگان کافی است. علت تسهیل کننده عاملی است که احتمال رویداد نشانگان را افزایش میدهد اما نه علت لازم است نه کافی ، از طرف دیگر در زنجیره سبب شناسی یک علت ابتدایی نزدیک، شروع و ابتدای نشانگان آن است در حالی که یک علت پایانی از نشانگانفاصله زیادی دارد.
شناخت غیر سازشی یک علت اولیه، آسیب پذیری فرد به یک رویداد زندگی ( مثلاً استرس) یک علت پایانی تسهیل کننده و آسیب پذیری روانی یکک علت پایانی لازم برای مجموعه نشانگان اختلال در نظر گرفته می شود، اما این آسیب شناسی زیر بنایی به خودی خود به نشانگان نمی انجامد.
شناخت غیر سازشی به دو گروه عمده تقسیم می شود: