اصل قدرت و سلطه مردان باعث می شود تا فرودستی زنان جلوه طبیعی پیدا کند.به این ترتیب پارادایم شالوده شکن مفعولی نشان میدهد که در بافت اجتماعی و فرهنگی که از طریق هنر، فرهنگ، سازمان های مربوط به تولید دانش در روش های تحقیق نمود پیدا میکند، طرز تفکر و عقاید زنان، احساسات، رؤیاها و رفتار آن ها یا به طور کلی نادیده انگاشته شده و یا اینکه به صورت تحریف شده بازنمایی شده است.
پارادایم شالوده شکن مفعولی در پی تساوی، آزادی و انقلاب است و طرفداران آن شعار «آزادی، انقلاب و برابری»[۱۰۴]را سر میدهند و مخالفت خود را با مواردی از قبیل خودفروشی، استفاده های پورنوگرافیک از بدن و بردگی زن به طور کلی مطرح میکنند.
قالب دوم:
پارادایم شالوده شکن فاعلی
برای شالوده شکنان فاعلی ارزیابی مجدد مفهوم قدرت از اهمیت خاصی برخوردار است و دیدگاه ویژه ای را نسبت به مسأله قدرت در اندیشههای خود دارند. در حالی که شالوده شکنان مفعولی قدرت را به مردان نسبت میدهند، خواه مردان سرمایه دار و یا پدرسالار، در هر صورت اعتقاد بر این است که این ها زنان را به عنوان مفعول[۱۰۵] مورد تعرض قرار میدهند. طرفداران شالوده شکن فاعلی، موضوع بحث خود را به طرف روابط پیچیده مربوط به قدرت سوق میدهند. سرچشمه نظری این گروه را میشل فوکو تاریخ اجتماعی دان اروپا تشکیل میدهد.
از منظر این پارادایم تحلیل در مورد جنسیت تبدیل به موضوع تحقیق میان رشته ای می شود. دانشمندان رشتههای روان شناسی، روان کاوی، زبان شناسی، نشانه شناسی، زیست شناسی و پزشکی عملکردهای نمادین را در رابطه با قدرت مورد تحقیق قرار میدهند. به این ترتیب موضوع جنسیت و ساخت جنسیت در هر دو مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد.
با تأثیرپذیری از نظریه های مربوط به گروههای اقلیت[۱۰۶] موضوع «دیگر[۱۰۷]» و «دیگری بودن[۱۰۸]» هویت مطرح میگردد. نظریه پردازان فمینیست کارکرد «دیگری بودن» را در مباحث سیاسی از قبیل «فرمانده[۱۰۹]» و «فرمانبردار[۱۱۰]»، «قدرتمند[۱۱۱]»و «پایین مرتبه[۱۱۲]»، «فرادست[۱۱۳]»و «فرودست[۱۱۴]»مورد مطالعه قرار میدهند (کالینز ۱۹۹۰به نقل از نرسیانس،۱۳۸۳).
این موضوعات منطق نهفته در پارادایم شالوده شکن فاعلی را تشکیل میدهد و دیدگاهی قوی در مورد پارادایم تحقیق در مورد فمینیسم به وجود می آورد. به این معنی که اگر زنان (و همچنین مردان) کنش گران فعال در زمینه ی خلق هویت به عنوان موجودیت مذکر و مؤنث باشند در آن صورت میتوانند این هویت ها را رد کنند و این ساخت فرهنگی و نمادین را نپذیرند . از حالت ناتوانی درآمده و هویت و فردیت دیگری را بپذیرند.یکی از اهداف فرعی من از انجام این مطالعه نیز همین بود که از هویت منفعل و ضعیف و منزوی تعریف شده برای زن در فرهنگی که در آن زندگی می کنم،بیرون آمده و با اعتماد به نفس و تکیه بر تواناییهای خود در جامعه حضور یابم .
هدف این پارادایم این نیست که جنبه حاشیه ای و ثانوی بودن زن را تشریح و تحلیل کند، بلکه هدف آن قدرتمند و توانمند کردن زن در نظریه های فمینیستی است.
قالب سوم:
پارادایم هم ساخت گرا
نظریه های فمینیستی پارادایم هم ساخت گرا در اینکه مفاهیم سنتی از قبیل مذکر و مونث بودن، مقولات اجتماعی هستند که جامعه آن ها را ساخته و پرداخته میکنند مانند شالوده شکن فاعلی، اتفاق نظر دارند و با آن موافق هستند.
طرفداران پارادایم هم ساخت گرا معتقدند که رابطه نابرابر از نقطه نظر قدرت در بین دو جنس حکم فرماست. و با اتکا به مفهوم جنسیت و اجتماعی شدن هر دو جنس از طریق زبان، سلایق، نمادها، رویاها و ارزش هاست که درجامعه زن ها تبدیل به زن و مردها تبدیل به مرد میشوند. همچنین این پارادایم بر تفاوت های جسمی هر دو جنس اصرار می ورزد و معتقد است بر اساس این تفاوت های جنسی است که مردان و زنان در جامعه جایگاه های خاص خود را پیدا میکنند و به تفکر ماهیت گرایی فمینیستی[۱۱۵] دست می زند. جسمیت[۱۱۶] همراه با مفاهیم، تجربه اساسی نظریه فمینیستی این پارادایم را به وجود می آورد. به عبارت دیگر جنسیت و تفاوت های جنسی دو عاملی هستند که در این پارادایم تعمیم داده میشوند.
برخلاف هواداران نظریه پارادایم شالوده شکن مفعولی که در جستجوی تشریح و تحلیل تعرض و حاشیه ای بودن و عدم دسترسی به قدرت هستند، هواداران نظریه پارادایم هم ساخت گرا در نظریه های فمینیستی درصدد جای انداختن و بنای ساختار و هنجارهایی هستند که زنان را توانمند کند. در علوم اجتماعی هم مانند علوم انسانی فمینیست ها نظریه های معرفت شناسی اخلاقی و زیبایی شناختی را به وجود آورده اند.فمینیست های پارادایم هم ساخت گرا معتقدند که تحقیقات فمینیستی میتواند از دو دیدگاه صورت بگیرد که این دیدگاه ها عبارتند از دیدگاه کور جنسی و دیگری دیدگاه جنسیتی بر اساس تجربه زنانه که این نظریه اخیر توان جوابگویی به خیلی از مسائل را دارا میباشد. به عنوان مثال میتواند در مسائل مربوط به تعلیم و تربیت یا پداگوژی، اخلاق، تولید مثل و تیمار فرزندان، تاریخ نویسی، روانکاوی،ادبیات و در دیگر زمینه ها فعال باشد. از این نظر می توان دیدگاه مورد نظر در این رساله را نیز دیدگاهی جنسیتی بر اساس تجارب یک زن معلم به شمار آورد.آثاری در زمینه ها ی مختلف از دیدگاه زنانه توسط اندیشمندان زن نگاشته شده که عبارتند از:
صدای دیگر توسط کارول گیلیگان[۱۱۷]
بازتولید مادریت توسط نانسی شودورو[۱۱۸]
شیوه تفکر مادرانه توسط سارا رودیک[۱۱۹]
اخلاق فمینیستی توسط کلودیاکارد[۱۲۰]
خلق آگاهانه فمینیستی توسط جردال لرنر[۱۲۱]
در این پارادایم فقط مفاهیم، ابزار، و روش ها توسط زن ها به وجود آمده اند که همه این ها نشانگر ظرفیت خلاق زنانه در زمینههای زیبایی شناسی، اخلاق و معرفت شناسی است.
اکنون فمینیست ها درصدد آن هستند که خود را از سایه این نظریه ها رها کنند و مفاهیم و روش های جدیدی برای بیان پدیدههای نوین پیدا کنند و از آنجایی که با دیدگاه جدید، مفاهیم بر اساس تجارب زنان مدنظر است دیدگاه کورجنسی کمتر مورد استفاده قرار میگیرد.
مقوله تجربه باعث می شود تا نظریه پردازان، صرفاً نمایش گذاشتن موانع موجود در نظام فلسفی غالب را در رابطه با تجربه ساخت زندگی روزمره زن کافی ندانند. بلکه مقوله تجربه باعث می شود تا این نظریه پردازان خود را متوجه رابطه ی بین فلسفه سیاسی و پراتیک(عمل) اجتماعی در یک بافت دموکراتیک کنند.
۲-۸-۳ . رویکرد سازنده گرای کالهون (۱۹۹۴)به هویت
از منظر تجربی برخورداری از شخصیتی یکنواخت با هویتی ثابت و یکسان در روابط و زمینههای متفاوت دشوار یا غیر ممکن است.بنابرین تصور خود “حقیقی” یا “واقعی” نیز غیر ممکن است و مردم بسته به زمینه ها و شرایط متغیر ،دائما در حال تغییرند( کالهون[۱۲۲] ،۱۹۹۴).