بسیاری از جرائم بر مبنای یکسری عادات شکل می گیرند.بعضی از این عادت را حتی خود فرد نمی داند که چرا انجام میدهد و تنها توجیه او این است که چون دیگران این کار را میکنند من نیز باید آن را انجام دهم. مثلا ما در مصرف سیگار،قلیان یا مشروبات الکلی می بینیم که فرد در نگاه به دیگران آن کار را انجام میدهد یا در مقام تعارف و رودربایستی با طرف دیگر و به اصطلاح عام،همرنگ جماعت شدن دست به آن عمل می زند.چه، می ترسد که اگر آن عمل را انجام ندهد مورد تحقیر یا تمسخر و یا طرد آنان واقع شود.
انسان باید هر چه بیشتر در تقویت اراده خود کوشش کند.باید آنقدر حرّیت و استقلال برای خود قائل باشد که اسیر و بسته هیچ مسئله ای واقع نگردد.قدرت نه گفتن را در خود تقویت کند.به جای اینکه دیگران به او بگویند چه بکند او راه درست را به دیگران نشان دهد[۱۱۲] و در این راه از چیزی نهراسد.اینگونه است که یک شخصیت با اراده و سالم و کسی که در برابر انواع فریب ها و نیرنگ ها و لذتهای واهی مقاوم و مصون است تربیت می شود.انسانی که نگارنده در این پژوهش آرزوی برآمدن آن را دارد.
«فَاذا عَزَمتَ فَتَوکّّلَ عَلی اللهِ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ المُتَوَکِلین: آنچه خود تصمیم گرفتی با توکل به خدا انجام بده و خدا آنان که بر او اعتماد کنند دوست دارد و همه رایاری کند»[۱۱۳] اساس مباحث در علم اخلاق و روانشناسی اراده میباشد.اراده به عنوان یک بعد از ابعاد وجودی انسان که از تجلیات نفس به شمار میآید که در تکوین و تکامل شخصیت فرد نقش مهمی دارد.اراده به عنوان علل تامه و نهایی یک گفتار و رفتار در کنار دیگر عوامل که علل ناقصه هستند شکل میگیرد و به یک فعل و یا رفتار قوام میدهد.از طرفی اراده نقش مهمی در جهت دهی به رفتار آدمیان دارد،فلذا خوسازی زمانی معنا و مفهوم پیدا میکند که انسان عنصری به نام اراده داشته باشد و هر چه این اراده محکمتر شخصیت فرد خودساخته تر و دارای بهداشت روانی مناسبتر خواهد بود.[۱۱۴]
گفتار سوم: باورهای دینی و بهداشت اخلاقی
«أِنَّمَا بُعثتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الأَخلاقِ[۱۱۵]»در اسلام عمل اخلاقی را بر مبنای پاداش و کیفر شاخص بندی میکنند.اینکه عملی در آخرت مجازات یا پاداش داشته باشد خوب یا بد تلقی میگردد اعم از اینکه در این دنیا مجازات یا پاداش داشته باشد.پس عملی اخلاقی است که در آن جهان پاداش داشته باشد.[۱۱۶] برخی معتقدند که هر فعل اخلاقی مساوی است با فعل دینی، یعنی هر کاری اخلاقی است دینی هم هست.از جمله ویل دورانت معتقد بود که اخلاق قدیم اخلاقی دینی بود و هر عملی که فرد می کرد خواه اخلاقی یا غیر اخلاقی مبتنی بر ترس و طمع آنجهانی بود.مثلا می گفت:که راست بگو و اگر دروغ بگویی در جهان دیگری مجازات می شوی.اما از نظر راسل اخلاق هیچ ریشه ای در روح و دین ندارد و ریشه در منفعت جویی انسان دارد.چون انسان همواره به دنبال منفعت است باید به او بگویی که اگر فلان عمل اخلاقی را انجام دادی فلان پاداش را در جهان دیگر دریافت خواهی کرد.به تعبیر دیگر«اخلاق دینی نمی خواهد از احساسات منفعت جویانه افراد استفاده کند بلکه میخواهد از احساسات خداپرستانه ای که در هر انسانی به طور طبیعی و فطری هست استفاده نماید.»[۱۱۷] در مکتب عدالت مطلق نیز بسیار بر اصول اخلاقی تأکید می شود.در این مکتب تلاش برای رسیدن به سعادت وقتی دارای ارزش خواهد بود که بر پایه اصول اخلاقی بنا شده باشد.انسانی که دستخوش شهوات نفس است هرگز سعادت حقیقی را نخواهد شناخت.زندگی کردن بر مبنای اصول اخلاقی و اخلاق مداری باعث می شود که انسان عادل باشد و زندگی عادلانه غایت حقیقی انسان است.بر همین مبنا اعتقاد به نظریه کفاره و دیدن نتایج اعمال در همین دنیا رادارند.[۱۱۸]
اسلام برای پرورش اخلاق و در رأس امور قرار گرفتن وجدان اخلاقی برنامه های منظمی دارد.البته که همه این موارد باید از کودکی و نوجوانی فرد آغاز شود.در اولین قدم و در هنگام شور و نشاط یادگیری و جستجو کردن فرد را علاقه مند به یادگیری و شناخت تعالیم دینی می کند و با استدلال و برهان و با تکیه بر نیروی فطرت وجود خداوند را اثبات می کند و یک شخصیت معنوی را برای فرد پایه گذاری میکند.سپس با بر شمردن صفات رحمانی و بخشندگی و مهربانی خداوند او را هر چه بیشتر به سمت دین سوق میدهد و به انجام تکالیف دینی علاقه مند تر میکند.بعد از اینکه جوان در دایره دینداران قرار گرفت و خود را یک مومن به دستورات الهی یافت هر چه بیشتر نسبت به دستورات دینی معتقدتر و به همان نسبت در مقابل اعمالی که بر خلاف این دستورات هستند مقاومت می کند.ضمن اینکه یک ترسی هم در صورت عدم انجام این فرایض و مجازات در دل او می نشیند.به این موارد باید یک نفس لوامه را نیز اضافه کنیم که به او نهیب می زند.همه این ها در ساختن یک انسان اخلاقی و انسانی که به راحتی تن به رذیلت نمی دهد بسیار مؤثر است.[۱۱۹] از دیدگاه یونگ روانشاس،انسان دارای چهار بعد است:بعد عقلی،بعد دینی،استعداد اخلاقی،بعد هنری و ذوقی یا بعد زیبایی.یکی از این ابعاد استعداد اخلاقی یا تعبیر به وجدان اخلاقی میکنند.امری است که در عمق سرشت و فطرت انسانها جای دارد،مثل اینکه میداند که کار بد، بد است،باید دیگران را دوست بدارد،همواره حقیقت را بگوید و اگر نگوید باعث سرزنش وجدان اخلاقی می شود.یا اگر ظلمی به دیگران بکند رنج میبرد.در نهاد بشر این مسائل وجود دارد.یعنی بشر میداند که چه امری اخلاقی است و چه امری اخلاقی نیست.اما غبار غفلت و فراموشی و توجیهات آن را می پوشاند و فرد رفتارهایی بر خلاف اخلاق و متضاد با سرشت و فطرت خود انجام میدهد.[۱۲۰]
اسلام به نقش تعلیم و تربیت بسیار حساس بوده و اعتقاد دارد که فرد باید دائم به اصلاح و تربیت خود بپردازد و لحظه ای از خود غافل نشود. زیرا عدم توجه به این مسائل زیان های جبران ناپذیری دارد.آری باید خوب بودن را تمرین کرد و هر لحظه مراقب رفتار و کردار خود باشیم.به قول شیخ محمود شبستری در کتاب گلشن راز:
زِنو هر لحظه ایمان تازه گردان مسلمان شو مسلمان شو مسلمان
در داستان خاربن و خارکن مولوی می بینیم که شخصی خاری را در سر راه مردم می کارد که هرکه از آنجا رد می شود آسیب می بیند و او را عتاب و نفرین میکند.شخص خارکن کندن آن را به سال بعد موکول میکند و سالهای بعد تا اینکه آن به درخت تناوری تبدیل می شود و ریشه میکند و توان خارکن هم رو به تحلیل می رود و دیگر نمی تواند آن را بکند.
خاربن در قوت و برخاستن خارکن در سستی و در کاستن
حالات و عادات انسان نیز اینگونه است. اگر انسان نسبت به عادات بد و زشت خود بی تفاوت باشد از تکرار یک عمل کمکم به عنوان ملکه ذهن بر سریر سلطنت انسان می نشیند و حاکم دل فرد می شود. حال هر چه که می گذرد جدا شدن از آن سخت تر و رنج بردن مردم بیشتر می شود.در حکایت دیگری از سعدی روح و عادات انسان را مثل چوب خشک و تر میداند که هر چه چوب خشک تر شود انعطافش هم کمتر می شود.پس اینجا نقش تعلیم و تربیت و عادت انسان به انجام معروفات و دوری از منکرات بسیار مهم است که باید شخص تمرین کند.[۱۲۱]
بند اول: تعدیل شهوت جنسی