روابط ویژه جنس بین وسواس و آسیبپذیری ژنی نیز در اختلال وسواسی جبری شناسایی شده است (لاکنر[۱۷۰] و همکاران، ۲۰۰۴). دیکل[۱۷۱] و همکاران (۲۰۰۶). نشان دادند که ژن SLC1A1 با تجربه نخستین دوره اختلال وسواسی جبری بویژه در پسران مرتبط است. رابطه این ژن با اختلال وسواسی جبری در مطالعه لانگر و همکاران، ۲۰۰۴به نقل از هیو و همکاران، ۲۰۱۲) هم گزارش شده است. تفاوتهای فردی تحولی نوجوانان در وسواسی جبری اولین بار در یک مطالعه (هامبورگر[۱۷۲]، اسویدو[۱۷۳]، ویتاکر[۱۷۴]، دیویز[۱۷۵]، ۱۹۸۹) بر روی جمعیت عادی گزارش گردید که طی آن مشخص شد که نوجوانان پسر مبتلا به وسواس به طور متوسط ۳/۸ سانتیمتر کوتاهتر و ۴/۳ کیلو سبکتر از گروه کنترل هستند همسن و همجنس خود هستند. رابطه بسیار نیرومندی بین ابتلا به اختلال وسواسی جبری و کوتاه در میان نوجوانان پسر دیده می شود اگر چه این رابطه ممکن است نظریه غیرمتداولی برای آسیبشناسی این اختلال باشد اما از آنجا که بسیاری از نوجوانان پسر مبتلا به وسواسی جبری در بزرگسالی به قد طبیعی میرسند و شواهد فیزیولوژیکی خاصی برای این کوتاه قد گزارش نشده است ممکن است یک آسیبشناسی مشابه با تأخیر رشد[۱۷۶] وجود داشته باشد (هیو و همکاران، ۲۰۱۲).
هر چند فرآیندهای پیچیدهای در زمان بلوغ، محیط قبل از تولد و تغذیه بر قد تأثیر میگذارند اما باز هم %۹۰ تغییرات وزن ناشی از عوامل ژنتیکی است (پرولا، سامالیستو و هیکالینا، ۲۰۰۷؛ سیلونتوینن، سامالیستو و پرولا ۲۰۰۳ به نقل از هیو و همکاران، ۲۰۱۲). علاوه براین عوامل روانشناختی هم ممکن است در این یافته ها نقش داشته باشند برای مثال کوتاه قد ممکن است موجب بیش برآورد تهدید شود که ویژگی بسیاری از نوجوانان پسر کوتاه قد مبتلا به OCD است (هیو و همکاران، ۲۰۱۲).
کاتز و همکاران (۱۹۹۸ به نقل از هیو و همکاران، ۲۰۱۲) به جای سن تقویمی به سن استخوانبندی پرداختند اما نتوانستند کاهش وزن یا کوتاه قد را در بیماران پسر نوجوان مبتلا به وسواسی جبری نشان دهند. یک علت احتمالی برای کوتاه قد مشاهده شده در میان نوجوانان پسر مبتلا به این اختلال می تواند تأخیر در بلوغ جنسی یا تأخیر سرشتی باشد. اما در میان دختران مبتلا به اختلال وسواسی جبری هیچ گونه تفاوت فردی معناداری در وزن یا قد در مقایسه با گروه کنترل دیده نمی شود (هیو و همکاران، ۲۰۱۲). در مطالعه (لانکتری، گیو و مورتازا، ۲۰۱۱ به نقل از هیو و همکاران، ۲۰۱۲) هم اثرات ژنتیکی نیرومندی در وزن فیزیکی پسران مبتلا به وسواسی جبری دیده شده است. کوتاه بودن نسبی قد نوجوانان مبتلا به اختلال وسواسی جبری احتمال درگیری هورمون رشد را مطرح نموده و این موضوع توسط تعدادی از مطالعات (مانند کلوگ[۱۷۷] و همکاران، ۲۰۰۶) گزارش شده است. مطالعه (مکماستر[۱۷۸] و همکاران، ۲۰۰۶) نیز کاهش میزان ترشح هورمون غدهی هیپوفیز را در مردان مبتلا به وسواسی جبری نشان داد.
اتمکا[۱۷۹]، تزکنا[۱۸۰]، کوراغلو[۱۸۱] و استانداگ[۱۸۲] (۲۰۰۵) نشان دادند که بیماران مبتلا به وسواسی جبری در مقایسه با افراد سالم سطوح بالایی از نیتریک اکسید[۱۸۳] (NO) را در پلاسما نشان می دهند و هر چه این سطح بالاتر باشد، شدت نشانگان وسواس بالاتر است.
مطالعه بیگوس و همکاران (۲۰۰۹) هم بر اختلال در سطح هورمونهای نورواستروئیدی[۱۸۴] مانند دهیدرو اپیندروسترون و دهیدرو اپیاندروسترون سولفات اشاره کردهاست. با توجه به سطح بالای استرس در بیماران مبتلا به اختلال وسواسی جبری مطالعه بر نقش کورتیزول نیز مورد توجه بوده است. آلتموس و همکاران (۱۹۹۲) سطوح بالای کورتیزول را در نمونه های مورد بررسی خود گزارش نمودند. گروهی از مطالعات نشان می دهند که در ابعاد مختلف اختلال وسواسی جبری نواحی مغزی تا حدودی متفاوت درگیر هستند که بر اهمیت بررسی جداگانهی ابعاد صحه می گذارد.
۲-۶- همایندی اختلالات روان شناختی با اختلال وسواسی جبری
اختلال وسواس فکری عملی مانند بسیاری از اختلالات اضطرابی میزان همایندی تشخیصی بالایی دارد. نصف تا سه چهارم بیمارانOCD حداقل یک اختلال همزمان دیگر هم نشان میدهند (آنتونی، داونی و همکاران، ۱۹۹۸ به نقل از کلارک و بک، ۲۰۱۰) و تنها کمتر از %۱۵ آن ها در طول زندگی فقط اختلال وسواس فکری عملی دارند (براون، کمپبل و همکاران، ۲۰۰۱ به نقل از کلارک و بک، ۲۰۱۰). افسردگی اساسی یکی از اختلالاتی است که همایندی بسیار زیادی با وسواس دارد و میزان شیوع آن در طول زندگی %۸۵-۶۵ است (براون، کمپبل و همکاران، ۲۰۰۱؛ کرینو و آندرو، ۱۹۹۶ به نقل از کلارک و بک، ۲۰۱۰). وجود افسردگی با وخیم تر شدن نشانه های وسواس فکری در ارتباط است، به عبارت دیگر رابطه مثبت معناداری بین وسواس فکری عملی و افسردگی وجود دارد (کلارک، ۲۰۰۲ به نقل از کلارک و بک، ۲۰۱۰). با این حال احتمال زیادی وجود دارد که وجود وسواس فکری عملی موجب تشدید افسردگی اساسی گردد و نه بلعکس (دمال[۱۸۵] و همکاران، ۱۹۹۳). هر چند افسردگی اساسی شدید میتواند موجب پاسخ ضعیف به درمان شود اما به نظر نمیرسد که وجود افسردگی خفیف یا متوسط در پاسخ بیماران به درمان تداخل ایجاد کند (آبرامویتز، فرانکلین، استریت، کوزاک و فوا، ۲۰۰۰ به نقل از کلارک و بک، ۲۰۱۰).
لاکنر[۱۸۶] و همکاران (۲۰۰۴) در مطالعه خود نشان دادند که اختلال وسواسی جبری بویژه در میان پسران مبتلا همایندی زیادی با اختلال تورت دارد. شپارد و همکاران (۲۰۱۰) همایندی اختلال وسواسی جبری را با اختلال بیش فعالی نقص توجه(ADHD) نشان داده اند.
اختلال اضطراب منتشر نیز از جمله اختلالهایی است که همایندی آن در مطالعاتی چند با اختلال وسواسی جبری نشان داده شده است. در واقع از میان اختلالهای تعریف شده در DSM-IV (انجمن روانپزشکی آمریکا، ۲۰۰۰) ، دو اختلال با جذب شناختهای منفی تعریف میشوند: اختلال وسواس فکری-عملی و اختلال اضطراب منتشر (براون، موراس، زینبارگ و بارلو، ۱۹۹۳). شناخت هیجانی در اختلال وسواس فکری-عملی را میتوان در آن دسته از افکار وسواسی مشاهده کرد که ناخواسته و تکراری و نامناسب و خطرناک هستند آرمسترانگ، زالد و اولاتونجی (۲۰۱۱). افکار وسواسی موجب برانگیختن رفتارهای وسواسی میشوند، رفتارهایی انعطافناپذیر که به صورتی تشریفاتی برای خنثی کردن خطر مرتبط با افکار وسواسی صورت میگیرند (انجمن روانپزشکی آمریکا، ۲۰۰۰). در اختلال اضطراب منتشر هم شناختهای اضطرابآور شکلی از نگرانی مداوم را در پی دارند که در برگیرندهی افکاری در مورد مسائل روزمره مانند مسائل اقتصادی، تحصیلی و تعمیر و نگهداری خانه است (بارنز[۱۸۷]، کیورتگ[۱۸۸]، فورمی[۱۸۹] و استرنبرگ[۱۹۰]، ۱۹۹۶). نگرانی مدام موجب سطوح بالایی از عاطفهی منفی و برانگیختگی منتهی به تنش، خستگی و سایر مائل جسمی میشود (انجمن روانپزشکی آمریکا، ۲۰۰۰). نتایج مطالعات نشان میدهد که بیماران مبتلا به وسواسی جبری بیش از بیماران مبتلا به اختلال اضطراب منتشر افکار وسواسی دارند و از سوی دیگر افراد دچار اضطراب منتشر هم نگرانی بیشتری نسبت به افراد دچار وسواس تجربه میکنند (براون، موراس، زینبارگ و بارلو، ۱۹۹۳). فوبی اجتماعی، فوبیهای خاص، اختلال بدریختی بدن، تیک و اختلالات شخصیتی خوشه C در زمره سایر اختلالاتی هستند که معمولاً با OCD همراه میشوند (کلارک و بک، ۲۰۱۰).