به عنوان مثال ؛ برخی همسران، با این اعتقاد اجتماعی شده اند که در یک رابطه هر گونه اختلاف نظری غلط است . برخی به غلط می پندارند که لزوم ازدواج هماهنگی به هر قیمت ممکن است. چنین اعتقاداتی در دراز مدت برای یک رابطه میتواند ویران کننده باشد.
دلیل روان شناختی، فرونشانی هیجانات منفی با عدم اعتماد به نفس و ناایمنی انسان مرتبط است. افراد فکر میکنند “اگر اجازه بدهیم دیگران بدانند واقعاً چه فکر میکنیم و واقعاً چه کسی هستیم ، ما را دوست نخواهند داشت و حتماً طرد میشویم ” و از این جهت خشم و تعارض خود را نشان نمی دهند. در روابط صمیمانه، همسران برای یافتن یک تعادل ظریف بین وابستگی به یکدیگر و استقلال از یکدیگر در حال کشمکش اند . برخی ناظران آن را تعادل وابستگی متقابل[۸۸] نامیده اند. در خانواده ها نیز کودکان و نوجوانان برای افتراق خودشان از والدین و همشیران شان و برای مراقبت از قلمرو و اعتقادات شان، کشمکش میکنند. افراد در جستجوی فردیت اند و در همان حال سعی می کنند روابط صمیمانه شان را حفظ کنند.
به طور کلی افراد به دلیل این فرض مشهور که عشق متضاد تنفر است ، نسبت به تعارض دارای نگرش های منفی هستند . ولی حقیقت این است که هم عشق و هم تنفر دو احساس شدیدند. به جای تضاد، آن ها بیشتر شبیه به دو روی سکه اند. مرز میان آن دو بسیار ظریف است، ولی احساسات عشق اغلب مقدم بر احساسات تنفر است . بنابرین، هنگامی که احساسات منفی سرکوب شوند، احساسات مثبت نیز می میرند. افراد اغلب میگویند: “من هیچ احساسی نسبت به همسرم ندارم، نه عشق نه نفرت، من فقط بی تفاوتم”. بی تفاوتی فقدان احساس متضاد خشم و عشق و نفرت است.
خشم و عشق با هم مرتبط اند و ما اغلب نسبت به افرادی که دوست شان داریم بیشترین میزان خشم را نیز داریم.
رولو[۸۹] (اولسون،۲۰۱۴) پیوند پویای عشق و نفرت را چنین توصیف کردهاست:
” اتفاقی شگفت انگیز که همیشه افراد را در طول جلسات درمان، متعجب و شگفت زده می کند، این است که بعد از اینکه احساسات خشم، دشمنی و حتی تنفرشان را نسبت به همسرشان پذیرفتند و نسبت به او، پرخاش کردند، جلسه با احساسات عشق نسبت به او خاتمه می یابد. فردی ممکن است با احساسات منفی خفه شده و از درون در حال سوختن، که تا حدودی به طور ناخودآگاه برای حفظ یک ظاهر خوب و با وقار عمل می کند، به جلسه درمان بیاید ولی در می یابد هما نطور که خشم اش را نسبت به همسرش فرو می نشاند، عشق را نیز چنین می کند …، مثبت، تا زمانی که منفی نیاید، نمی آید و نفرت و عشق دو قطب متضاد نیستند، بلکه با یکدیگر می آیند”.
تعارض و هیجانات همراه با آ ن، که مهم ترین آن ها خشم است، در روابط انسانی و به ویژه در روابط صمیمانه زوجی طبیعی است و سرکوب آن مشکلات زیادی ایجاد می کند. پس ابراز خشم دارای اهمیت است، ولی چگونگی ابراز آن مهم تر است. ابراز خشم به شیوه سازنده، نه تنها مخرب رابطه نیست، بلکه باعث ارتقاء آن می شود، لذا نیاز به کسب مهارتهای ویژ های دارد و کسب این مهارت ها می تواند بسیار سودمند باشد. از طرف دیگر برخی نیز ممکن است آن را به شیوه ای نادرست برونریزی کنند که این روش نیز دارای پیامدهایی است.”
بیل بورچت[۹۰](۱۹۹۶، ۱۹۹۸) به نقل از اولسون (۲۰۱۴) در بحث اش درباره خشم دیدگاهی ظریف را ارائه داده است:
” از همه هیجان های انسانی، خشم بیشترین آسیب را ایجاد کرده و باعث بزرگ ترین خرابی ها در میان افراد، زوج ها، خانواده ها، گروه ها و ملل اجتماعی شده است”. خشم یک شمشیر دو لبه است، به طوری که به سمت دیگران نشانه می رود، ولی به وسیله فرد خشمگین درونی می شود. بورچت می گوید “غیرممکن است که فردی متنفر باشد، دلخور باشد و برنجد، بدون این که خودش را نرنجاند ” . اگر چه ابراز خشم گاهی باعث می شود که فرد حس خوبی داشته باشد، ولی میتواند باعث احساس گناه و کاهش حس مثبت نسبت به خود شود. ابراز خشم میتواند احساس قدرت و توانمندی ایجاد کند و افراد را با این تفکر که در حال انجام کاری سازنده هستند، در حالی که واقعاً در حال بدتر کردن اوضاع هستند، بفریبد . همچنین ممکن است به افراد اجازه دهد هر کاری را که می خواهند بدون احساس ترس از تلافی و انتقام، نسبت به دیگری اعمال کنند.
۴ عقیده شایع اما غلط درباره ابراز خشم عبارتند از:
-
- دارای منشأ بیرونی است،
-
- بهترین راه این است که خشم به طور باز و مستقیم ابراز شود،
-
- خشم ، هیجانی مفید و سودمند است و،
- میتواند از سوء استفاده افراد پیشگیری کند (اولسون،۲۰۱۴).
افسانه ها و حقایق موجود درباره خشم در جدول (۲-۱) آمده است.
خشم به وسیله دیگران ایجاد می شود. بسیاری از افراد معتقدند که “دیگران یا اموری خارج از شما باعث می شود که خشمگین و آشفته شوید (اولسون،۲۰۱۴)، ولی خرسندی یا ناخرسندی فرد، علت بیرونی ندارد، بورچت عنوان میکند که خشم، مانند هر هیجان انسانی دیگری، معمولاً هنگامی که دیگری کاری را انجام میدهد که آن را دوست نداریم، از درون خودمان ایجاد می شود. بهترین روش برای مقابله با خشم این است که اجازه دهیم کاملاً تخلیه شود . گر چه تخلیه خشم ممکن است باعث شود که افراد در یک لحظه احساس بهتری داشته باشند ، اما برای کسب احساس بهتر در درازمدت، به آن ها کمک نخواهد کرد . برون ریزی خشم مسایل زیر بنایی را حل نمی کند و معمولاً باعث برانگیختن احساسات مشابهی در دیگران شده و خشم هر دو فرد را افزایش میدهد. خشم یک هیجان سودمند است . این موضوع به همین سادگی درست نیست . افراد برای مدت کوتاه ممکن است فکر کنند که با خشم به هدف شان رسیده اند، اما در د رازمدت دیگران را از خود دور کرده و باعث میشوند که خشم آن ها نیز برانگیخته شود. اگر خشمگین نشوید، آدم بی عرضه ای هستید . برخی افراد فکر میکنند اگر خشمگین نشوند، دیگران از آن ها سواری خواهند گرفت و می پندارند که آن ها ضعیف و حقیراند . بورچت میگوید: افراد، خود تصمیم می گیرند که می خواهند چه احساسی داشته باشند، نه اینکه دیگران تصمیم بگیرند آن ها چه حسی خواهند داشت . عبارات صریح و محکم مانند “من مخالفم” یا “از آن خوشم نمی آید”، به ما اجازه میدهد که کنترل بیشتری بر موقعیت داشته باشیم. ما نباید خشمگین شویم، بلکه تصمیم می گیریم که خشمگین شویم بنابرین میتوانیم رویکرد دیگری را انتخاب کنیم.
۲-۲-۴ سبک های مقابله با خشم
هریت گولدهر لرنر در کتاب اش با نام رقص خشم، بحث میکند که افراد چگونه خشم شان را
جدول (۲-۱) خشم، افسانه ها و حقایق
حقایق
افسانه ها
• خشم یک احساس ، همراه با مؤلفه ه ای روان شناختی است.
• خشم در میان نوع بشر عمومی و فراگیر است.
• عدم ابراز خشم منجر به افزایش خطر بیماری کرونری قلب می شود.
• بیرون ریزی خشم تخلیه[۹۱] تنها زمانی ارزشمند است که جزیی از مراحل حل آن باشد.
• پرخاشگری منجر به پرخاشگری بیشتر و نه حل آن می شود.
• افسردگی، شرم و خودکشی نیز، تظاهراتی از خشم هستند.
• بیشترین خشم را نسبت به افراد صمیمی و نه غریبه ها، داریم.
• خشم همیشه از ناکامی ناشی می شود.
• برخی افراد هرگز خشمگین نمی شوند.
• زنان کمتر از مردان خشمگین میشوند.