۵- ابتکار شخصی: این نوع از رفتارشهروندی سازمانی ،رفتار فرانقشی است که ماورا حداقل نیازمندی های کلی موردانتظار قرار داردنمونه هایی از چنین رفتارهایی شاملفعالیت های خلاقانۀ داوطلبانه و طراحی های نوآورانه برای بهبود وظیفه شخصی و یاعملکرد سازمانی است. موتوویلدو[۶۰] و بورمن انجام دادن مشتاقانه و داوطلبانه فعالیت هایوظیفه ای را به عنوان مؤلفه های این سازه بیان کردند(ون داین و همکاران،۷۶۵،۱۹۹۴).
۶- رفتار مدنی : رفتار مدنی به عنوان یک سطح کلان از علاقه یاتعهد به سا زمان به عنوان یک کل استنظارت برمحیط به منظور شناسایی فرصت ها و تهدیدات حتی باهزینه شخصی نمونه ای از این رفتارهاست.این رفتار منعکس کننده شناخت فرداست ازاینکه او جزیی ازیک کل بزرگتراست (پاساکف[۶۱] و همکاران ،۵۱۵،۲۰۰۰).
۷-توسعه خود: توسعه شخصی شامل رفتارهای داوطلبانه کارکنان به منظور بهبوددانش، مهارت ها و توانایی هایشان میباشد. ویژگی چنین رفتاری این است که یادگیریمجموعۀ جدیدی از مهارت ها به منظور توسعه دامنه مشارکت در سازمان انجاممی گیرد.
۲-۱-۷ – رابطه میان هوش هیجانی و رفتار شهروندی سازمانی
بریف[۶۲] و موتو ویلدو (۱۹۸۶) مطرح کردند که هوش هیجانی به حل مسائل شخصی یا همکاران کمک میکند و نقشهای مهمی در افزایش رفتار شهروندی سازمانی ایفا میکند که رفتارهای اجتماعی مثبت هستند. آیسن [۶۳]و همکاران (۱۹۸۷) اشاره کردند که کارکنان دارای هوش هیجانی عالی همچنین اراده قویتری برای نشان دادن رفتارهای خارج از نقش، مشارکت داوطلبانه و از خودگذشتگی دارند و در نتیجه رفتار شهروندی سازمانی عالی نشان می دند. شوت [۶۴]و همکاران (۱۹۸۸) توضیح دادند که کارکنان دارای هوش هیجانی بالاتر روابط انسانی بهتری با همکارانشان داشته اند.اورگان [۶۵]و کونوفسکی (۱۹۸۹) بیان کردهاند که رفتار شهروندی سازمانی تحت تاثیر مشخصات هیجانی کارکنان قرار دارند.مک کنزی[۶۶]و همکاران (۱۹۹۱) نیز بیان کردند که کارکنان دارای هوش هیجانی بالاتر رفتارهای شهروندی سازمانی بیشتری نشان میدهند (جانگ[۶۷] ویون،۳۷۱،۲۰۱۲).
طبق نظر آبراهام[۶۸] (۱۹۹۹) کارکنان دارای هوش هیجانی بالا نسبت به آنهایی که هوش هیجانی پایینی دارند احساسات همکارانشان را بهتر درک میکنند. به این ترتیب احتمال اینکه آن ها رفتارهای نوعدوستانه نشان دهند بیشتر است(آبراهام،۱۹۹۹)
وانگ [۶۹]و لو (۲۰۰۲) بیان کردند که هوش هیجانی رابطه بسیار نزدیکتری با رفتارهای داوطلبانه خارج از نقش داشت(وانگ ولو،۲۰۰۲،۲۴۳).
کوت [۷۰]و ماینرز(۲۰۰۶) تأکید کردند که هوش هیجانی یک عامل مقدم رفتار شهروندی سازمانی است و موکدا بیان داشتند که کارکنان دارای تواناییهای منطقی پایین رفتار شهروندی سازمانی را به اجرا در آورده و نتایج خوبی حاصل میکردند چون هوش هیجانی آن ها عالی بود(کوت وماینرز،۲۰۰۶، ۱)
کاررایت[۷۱] و پاپاس(۲۰۰۸) مطرح کردند که کارکنان دارای هوش هیجانی بالاتر همدلتر هستند و ذکر کردند که هوش هیجانی رابطه مستقیم با رفتار شهروندی سازمانی دارد(کاررایتو پاپاس،۲۴۹،۲۰۰۸)
بخش دوم :هوش هیجانی
۲-۲-۱-ارتباطات عاطفی ونظریه های مربوط به آن
دردودهۀ گذشته عواطف واحساسات به سرعت درحوزۀ تحقیق مورد استفاده قرار گرفته است و در رشتههای مختلف مانند روانشناسی شناختی،اجتماعی ورشد، انسان شناسی ،زبان شناسی ،علم اعصاب ،فلسفه وغیره نظریه پردازی شده است. یکی از موضوعات مهم که ازتلاش های مشترک تحقیقات دررابطه احساسات پدید آمده است، این است که احساسات تجارت درونی به خصوصی نیستند،بلکه ذاتاٌ پدیده اجتماعی وارتباطی است (بارچ [۷۲]وهوبنر۲۰۰۵،۲).
اگراحساسات ذاتاٌارتباطی واجتماعی هستندآیا درست است که ارتباط هم ذاتاٌ احساسی است؟تاکنون ارتباط به عنوان فرایند تبادل وتأ ثیر متقابل ،جهت گیری مشترک ،کنـترل هنجاری وفرآیندسازی اطلاعات شناختی تعریف شده است ولی اگر ارتباط رابه عنوان فرایند تبادل وتـأثیر متقابل ،جهت گیری مشترک وکنترل هنجاری احساسات درنظر بگیریم نتیجه چه خواهد بود؟
مححقان این دیدگاه را که بر احساسات تأکیدمی کند و رویکرد شناختی راحذف میکند پیشنهاد نمی کنند.درعوض نقش احساسات وکمک خاصی که به فرایند ارتباط دارند را بررسی میکنند.
دقیقاٌ منظوراز”ارتباط عاطفی”چیست؟نظریۀ اولی که پیشنهاد می شوداین است که مردم تنها به منظور تبادل ارتباطات ،ارتباط برقرارنمی کنند بلکه احساسات وعواطف رانیز تبادل میکنند.به عبارت دیگر ارتباط عاطفی به عنوان فرآیندتـأثیر متقابل بین احساسات وعواطفطرفین ارتباط تعریف می شود.به منظور توضیح بیشترمفهوم عمومی ارتباط عاطفی چهارتعریف ارائه می شود که هر کدام بر اساس یک نظریه متفاوت عواطف میباشد(همان منبع ،۳).
اولین تعریف بر اساس مدل های علم اعصاب ،دومی بر اساس تئوریهای ارزیابی ،سومی بر اساس رویکرد نمونه ،چهارمی بر اساس تئوری ساختاری اجتماعی سازندۀعواطف میباشد.چهارنظریه عواطف که ذکر شده اند به این دلیل انتخاب شده اند که هر کدام نمونۀ صریح و دقیقی ازفرآیندهایی که باعث افزایش عواطف میشوند فراهم میکنند. اگرفرآیندهایی که باعث افزایش احساسات وعواطف می شوندرابشناسیم می توان توضیح داد که چگونه این فرآیندها تحت تـأثیر فرآیندهای مشابه درافراد دیگرهستند (بارچ وهوبنر۲۰۰۵،۳).
-
- مدل های علم اعصاب درمورد اعصاب فرض را برآن می دارند که عواطف توسط سیستمهای خاص مغز ایجاد می شود.اساساٌ سیستمهای احساسی مغزدارای دو عملکرد هستند:ابتدا آنکه آن ها معنای احساسی محرک را تجزیه وتحلیل میکنند.این کار را از طریق جفت سازی ویژگیهای محرک بادریافت کننده های عواطف انجام میدهند جالب است که ابزار احساسات وعواطف دیگران بین این دریافت کننده های احساسات قراردارد.سیستمهای احساسی مغز درفرآیندسازی ابزار احساسات دیگران دخیل هستند.دوم آنکه سیستمهای احساسی مغز گسترده ای ازپاسخهای احساسی، ترشح هورمون ،فعال سازی سیستم عصبی خودمختار،ابزاراحساسات صوتی وصورت واختصاصی منابع شناختی به موقعیتی که احساسات را دریافت می کندوغیره راکنـترل میکند.این ویژگیهای عملکردی سیستمهای احساسی مغز منجر به نتیجه زیر می شود .اگر همان سیستم های مغز که احساسات راافزایش میدهند هم دربیان احساسات و فرآیندسازی ابزار احساسات دیگران دخیل باشندآنگاه بیان احساسات هم منجر به فعال سازی سیستمهای مشابه مغز درطرفین ارتباط می شود.ازاین رو بر اساس مدل های علم اعصاب احساسات،ارتباط عاطفی به عنوان فرآیندفعالسازی متقابل سیستمهای احساسی مغز تعریف می شود (بارچ وهوبنر۲۰۰۵،۴)