لازم به یادآوری است که عنصر بنیادین روابط نزدیک بین فرستنده و گیرنده اطلاعات و دانش سازمانی، اعتماد متقابل است. اصولاً اعتماد، اساس مبادله دانش ضمنی را تشکیل می دهد. فوس و همکارانش اهمیت اعتماد را ناشی از قرارداد ناپذیری دانش ضمنی دانسته و بر نقش آن در کاهش ریسک و عدم قطعیت نهفته در انتقال دانش ضمنی تأکید می کند. طبعاً به وجود آمدن اعتماد در بستری از صمیمیت و ارتباطات شخصی شکل می گیرد که تبادل غیررسمی دانش را تسهیل کرده، امکان اشتراک گذاری اطلاعات جزئی و راهبردی را افزایش می دهد(نوناکا،۲۰۱۲).
دانش، شامل دانش رسمی، الگوها، قوانین، برنامه ها و رویه ها، مهارتها و تجربه افراد می باشد. همچنین شامل دانش رسمی، ارتباط برقرار کردن، تحلیل موقعیتها، توسعه راه حلهای جدید برای مشکلات و انجام فعالیتهای سازمان، موضوعات فرهنگی، آداب و رسوم و ارزشهایی از قبیل روابط با مخاطبان سازمان می باشد. چنین تعاریفی از دانش سازمانی اهمیت عنصر انسانی و ارتباطات میان افراد در سازمان را در خلق و به کارگیری دانش سازمانی نشان می دهد. توجه به مدیریت دانش نتیجهگیری فوق را روشنتر خواهد کرد(نوناکا[۳۰]،۲۰۱۲).
۲-۴-تعریف مدیریت دانش
با توجه به موارد گفته شده میتوان انتقال دانش را چنین تعریف کرد: مدیریت دانش عبارت است از دستیابی به اهداف سازمانی از طریق استراتژی ایجاد انگیزه در کارکنان«دانشی» به منظور خلق و افزایش تواناییهایشان و به کارگیری آن در تفسیر داده ها و اطلاعات (با بهره گرفتن از منابع اطلاعات موجود، مهارت، فرهنگ، شخصیت، احساسات و ..) از طریق یک فرایند معنا بخش به داده ها و اطلاعات. پیچیدگی نهفته در تعریف مدیریت دانش تا حدی به دلیل چالشهای موجود در تعریف خود دانش است. تعاریف بسیار و متنوع از مدیریت دانش در متون ارائه شده است که در این میان به تعاریف گویای زیر اشاره می کنیم: (مالهوترا[۳۱]،۱۹۹۸) معتقد است مدیریت دانش شامل فرایندهای سازمانی است که ترکیب هم افزایی از ظرفیت پردازش داده و اطلاعات، توسط فناوری اطلاعات، و ظرفیت خلاقیت و نوآوری توسط انسان را جستجو می کند.
باکویتز و ویلیامز [۳۲](۱۹۹۹) مدیریت دانش را فرایندی تعریف می نمایند که از طریق آن سازمان با بهره گرفتن از داراییهای فکری و مبتنی بر دانش خود به تولید ارزش و ثروت می پردازد.
چونگ و همکارانش (۲۰۰۰) در پی پژوهشهای تجربی خود مدیریت دانش را فرایند به کارگیری و ارائه مهارتها و تخصصهای افراد در سازمان می دانند که توسط فناوری اطلاعات پشتیبانی می شود.
بهات [۳۳](۲۰۱۰) مدیریت دانش را فرایند خلق، ارائه، توزیع و به کارگیری دانش در سازمان توسط افراد تعریف می کند. مدیریت دانش شیوه شناسایی، در اختیار گرفتن، سازمان دهی و پردازش اطلاعات جهت خلق دانش می باشد که پس از آن توزیع می شود و سپس در دسترس دیگران قرار می گیرد تا برای خلق دانش بیشتر استفاده شود(رادینگ[۳۴]، ۱۳۸۶).
اگرچه همه تلاشهای فوق دارای تفاوتهای چندی در تعریف و توضیح مدیریت دانش می باشند اما به نظر میرسد در تمام این موارد تلقی یکسانی از مدیریت دانش وجود داشته باشد، ” مدیریت دانش: فرایندی برای به جریان انداختن دانش در میان افراد سازمان به عنوان ابزاری برای دستیابی به نوآوری در فر ایندها، محصولات و خدمات، تصمیم گیری اثربخش، و انطباق سازمان با محیط پویا و بازار رقابتی(داونپورت و پروساک[۳۵]،۱۹۹۸).
مدیریت دانش مستلزم احساس تعهد در جهت خلق دانش جدید، ترویج آن در سراسر سازمان و تبدیل آن به محصولات، خدمات و نظامها(نوناکا[۳۶]،۲۰۱۱)، امور روزمره، فرهنگ و راهبردهاست. انتقال دانش عبارت است از یکپارچه کردن دانش، تقسیم دانش، ارزیابی و انباشت دانش و در نهایت گسترش و حفظ مهارت در سراسر سازمان(پلتون[۳۷]،۲۰۰۶).
مدیریت دانش سیستم بهینه سازی کسب و کار است که دانش لازم یک سازمان را به گونهای که عملکرد کارکنان و توان رقابتی آن را ارتقاء بخشد، شناسایی، کسب، و یا خلق کرده و به تسهیم آن در میان کارکنان کمک می کند تا در مسیر بالندگی سازمانی استفاده کنند، و با ارزشیابی مستمر آن کیفیت دانش را ارتقاء می دهد(برگرون[۳۸]،۱۳۸۶). مدیریت دانش یک راهبرد بهینه سازی کسب و کار است و به تکنولوژی خاص یا منبع اطلاعاتی محدود نمی شود. در اکثر موارد، تنوع گستردهای از تکنولوژیهای اطلاعاتی که در ابتکار مدیریت دانش تاثیر بسیا ر دارند به کار می گیرد(پروست،روبودت[۳۹]،۱۳۸۵). مدیریت دانش به الگوهای تعامل میان فناوریها، فنون و افراد شکل میبخشد. برای مثال تکنولوژی اطلاعات در خصوص گردآوری، ذخیره و اشاعهء اطلاعات به خوبی عمل می کند ولی در تعبیر آن ناتوان است(بات[۴۰]، ۱۹۹۸).در تحقیقی به این نتیجه رسیده که سازمانهایی که در بلندمدت از مدیریت دانش استفاده می کنند در روابط اجتماعی و فنی خود محتاط هستند. دستیابی به راهحلهای فنی امکانپذیر است، اما برای مدیریت دانش، سازمان باید محیط مشارکت، همکاری و اشتراک دانش را به وجود آورد. بر اساس تحقیق «ارنست» و «یونگ» ۵۰ درصد از متخصصان بر این باورند که تغییر رفتار بشر یکی از مسائل اجرایی انتقال دانش است «Glasser,1998» به همین دلیل در پروژههای مدیریت دانش بر تغییر روندهای سنتی و تقویت ساختارها و فنآوریها تأکید میشود. بنابرین همگون ساختن تدریجی اصول مدیریت دانش در سازمان یکی از مهمترین اولویتها است. به طور کلی تکمیل برنامه های مدیریت دانش نیاز به تغییر در فلسفه سازمانی دارد در حالی که فلسفه مدیریت دانش بر همکاری در جهت افزودن به ارزش کالا و خدمات تأکید دارد. مدیریت دانش طیفی وسیع از فعالیتهاست که برای مدیریت، مبادله، خلق یا ارتقای سرمایه های فکری در سطح کلان به کار می رود. مدیریت دانش طراحی هوشمندانه فرایندها، ابزار، ساختار و … با قصد افزایش نوسازی، اشتراک یا بهبود استفاده از دانش است(پاک سرشت،۱۳۸۲،ص۹۸).
۲-۵-فرایندهای مدیریت دانش
مفهوم سازی از مدیریت دانش و مدیریت دانش، قدری دشوار به نظر میآید. برخی از صاحبنظران برای عملیاتی کردن مدیریت دانش از مفهوم فرایند استفاده می کنند، زیرا از دیدگاه آنان، فرایند مدیریت دانش مستمراً در سازمان وجود داشته و حضور آن در یک مقطع کوتاه نتیجهای نخواهد داد؛ بلکه نتیجه آن در حضور مستمر آن به عنوان رکن اساسی در سازمانها روشن می گردد. بر این اساس، فرایند مدیریت دانش شامل شش فرایند اصلی است که عبارتند از: شناسایی دانش، اکتساب دانش، توسعه دانش، به اشتراک گذاشتن دانش، بهره کیری از دانش، نگهداری از دانش.زمانی که این فرایندها در سازمان استقرار یابند، یک نظام مدیریتی میتواند شکل گیرد که به همه مدیران کمک خواهد تا شروعی موفق داشته باشند(شکل ۲-۲).
بهره گیری از دانش
نگهداری از دانش
تسهیم دانش
شناسایی دانش
توسعه دانش
اکتساب دانش