۲-۲-۴-۵) تعویض مدیریت
در زمانی که احتمال تعویض مدیریت وجود داشته باشد معمولا سود مدیریت میشود، مدیریت یک شرکت عملکرد ضعیف، سعی میکند سود را افزایش دهد تا از تعویض (اخراج) احتمالی خود جلوگیری کند. از طرف دیگر مدیریت جدید شرکت ممکن است سعی میکند بخشی از درآمدهای سالهای آتی را در دوره هایی نشان دهد که مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت و کم بودن درآمد را، در ابتدای دوره کاری خود ناشی از عملکرد نادرست مدیریت قبلی اعلام کند (خالد الموتسم عبدلغانی، ۲۰۰۵).
فرضیه طرح پاداش پیشبینی میکند که به بازنشستگی رسیدن مدیران ارشد اجرایی، موجب اتخاذ استراتژی حداکثر کردن سود خواهد شد تا پاداش خود را افزایش دهند ویا این که آن ها برای جلوگیری ویا به تأخیر انداختن التهابات و تشنجات ناشی از عملکرد نامطلوب شرکت ها، اقدام به مدیریت سود برای افزایش آن می نمایند. این محرک ها برای مدیران ارشد اجرایی جدید نیز عملی میباشند. بخصوص اگر در هر گونه کاهش ارزش، مدیران ارشد اجرایی سابق مقصر قلمداد شوند. از طرف دیگر، درمواردی که انتظار می رود سودهای آتی دارای رابطه ضعیفی با سودهای جاری باشند، مدیران سودهای جاری را ذخیره میکنند.دلیل این هموار سازی طبق بررسی دیفوند و پارک[۶۵] امکان التهاب و تشنجات علیه مدیریت، هنگام ضعیف بودن سودهای جاری بدون توجه به عملکردهای سودآوری قبل میباشد.در نتیجه هموارسازی سود برای جلوگیری از گزارش سود کم، امنیت شغلی را زیاد میکند (خسرو نژاد، ۱۳۸۸).
۲-۲-۴-۶ ) قرارداد بین مدیران ومالکان:
یکی از حوزه های مورد مطالعه در حسابداری اثباتی، مربوط به قراردادهای بین مدیران و مالکان بوده است. این زمینه ی پژوهش با تئوری نمایندگی رابطه ای تنگاتنگ دارد. یکی از راه های ایجاد انگیزه در مدیران این است که سهام شرکت به آنان داده شود. راه دیگر، آن است که با توجه به قیمت سهام، بر اساس عملکرد مدیران به آنان پاداش هایی پرداخت شود و یا اینکه مشاهده میشود پاداش هایی که در ازای عملکرد مدیران داده میشود، به سود خالص و درآمد شرکت بستگی دارد. استفاده از سود خالص و درآمد باعث میشود که بتوان بین عملکرد و اجزای تشکیل دهنده سود خالص ( مانند افزایش درآمد یا کاهش هزینه ها ) رابطه دقیق تری برقرار کرد. مدیرانی که پاداش آن ها بر اساس افزایش سود خالص تعیین میگردد دارای انگیزه مشخصی میشوند، تا از طریق دستاویز قرار دادن قوانین و مقررات حسابداری، سود را بالا ببرند.این پدیده را “فرضیه مبتنی بر برنامه پرداخت پاداش” مینامند. در این فرایند مدیران تاآنجا که امکان دارد هزینه ها راکاهش میدهند تا احتمال افزایش سود در آینده بالا رود.منظور کردن استهلاک به روش خط مستقیم ( ونه به روش تصاعدی) نمونه ای از تصمیمی است که مدیر میتواند در رابطه با به کارگیری قواعد و مقررات حسابداری اتخاذ نماید (خسرو نژاد، ۱۳۸۸).
۲-۲-۴-۷ ) قرارداد بین مدیران و بستانکاران:
قراردادهای متعارف وام ( اوراق قرضه) یکی دیگر از موضوعاتی است که بسیار مورد پژوهش قرار میگیرد. میتوان ثابت کرد که مدیر در صدد به حداکثر رساندن منافع خود است،به ویژه اگر دارای سهام شرکت باشد تصمیمی نخواهد گرفت که بیشترین منافع دارندگان اوراق قرضه تأمین شود. بنابرین اغلب بستانکاران ازمدیریت می خواهند تا قراردادی را امضاء کنند که منافع آنان محفوظ بماند. برای مثال، مدیریت انگیزه ای برای انتشار اوراق قرضه ای ندارد که نسبت به اوراق قرضه عرضه شده، اولویت داشته باشد زیرا وی با این اقدام ریسک اوراق قرضه جدید را کاهش میدهد که در نتیجه قیمت آن ها کاهش خواهد یافت. در مورد فرضیه های مربوط به قرارداد وام، همانند فرضیه های مربوط به پاداش مدیران، مدیریت دارای انگیزه میشود که سود های دوره آینده را به دوره کنونی منتقل کند، زیرا این اقدام باعث میشود که نسبت بدهی ها به حقوق صاحبان سهام کاهش یابد. این پدیده را فرضیه” بدهی ها به حقوق صاحبان سهام” مینامند. بستانکاران در بسیاری از قراردادهای وام، نسبت های مالی را تعیین میکنند و مدیریت را ملزم می نمایند تا به گونهای عمل کند تا نسبت مذبور از حد معینی فراتر نرود.برای مثال،امکان دارد وام دهندگان، شرکت را ملزم نمایند تا نسبت جاری را در سطح معینی نگه دارد.
۲-۲-۴-۸ )انگیزه های مربوط به نخستین عرضه عمومی
ارزش بازار شرکت هایی که برای نخستین بار اوراق بهادار خود را به عموم عرضه میکنند، به درستی مشخص نمی باشد. هیوقز[۶۶] تحلیلی را ارائه نمود با این محتوا که اطلاعاتی مانند سود خالص میتواند راهنمایی برای سرمایه گذاران در مورد ارزش شرکت باشد. از طرفی دونتو[۶۷]، کلارکسون[۶۸]، ریچاردسون و سفسیک[۶۹] به شواهدی در این مورد پی بردند که بازار نسبت به سودهای پیشبینی شده به عنوان راهنمایی برای تعیین ارزش شرکت به طورشدید عکس العمل نشان میدهد.این موضوع، احتمالی را مطرح میکند.که مدیران شرکتها به امید این که ارزش بازار سهام شرکت خود را افزایش دهند، سود را مدیریت میکنند(خسرو نژاد، ۱۳۸۸).
۲-۲-۵) قربانیان مدیریت سود، چه کسانی هستند؟
البته قربانیان بالقوه مدیریت سود، استفاده کنندگان صورتهای مالی هستند؛ هرچند، این موضوع که آیا استفاده کنندگان، قربانی این حرکت میشوند، جای سؤال و پژوهش دارد. این استفاده کنندگان، شامل سهامداران، سرمایه گذاران دراوراق قرضه، بانکداران، قانون گذاران، اتحادیهها، عرضه کنندگان، مشتریان و رقبا هستند (کین لو، ۲۰۰۸) [۷۰].
در زمینه ی عرضه اولیه سهام، روشن است قربانیان بالقوه، سرمایهگذارانی هستند که خالص داراییهای شرکتها را خریداری میکنند. سؤال این است که آیا سرمایه گذاران، به خاطر مدیریت سود، برای سهام، بیش از ارزش آن میپردازند؟ تئو و همکاران [۷۱] (۱۹۹۸)، این موضوع را بررسی کردند و دریافتند که سرمایه گذاریها در شرکتهای با مدیریت سود بالا، به عملکرد ضعیف در دوره های آتی گرایش دارند.